امنیت و دفاعخاورمیانهداخلی

غرب‌آسیای جدیدی که در حال شکل‌گیری است

به گزارش اطلس دیپلماسی، یادداشتی با عنوان « غرب‌آسیای جدیدی که در حال شکل‌گیری است» منتشرشده در دیپلماسی ایرانی و به قلم علی معموری، به بررسی ریشه‌ها، ابعاد و پیامدهای رقابت میان نیروهای داخلی و جهانی در غرب‌آسیا پرداخته و تاکید می‌کند که نظم سیاسی و امنیتی منطقه، زیر تاثیر رقابت هویتی، منافع اقتصادی و تحولات ژئوپلتیک، در حال بازتعریف است. در ادامه، خلاصه این مطلب آمده است.


در دهه‌های پایانی قرن بیستم، موج جهانی‌سازی دنیای غرب را فرا گرفت و در چنین فضایی، نخبگان دانشگاهی و سیاستمداران غربی از پایان تاریخ سخن گفتند و معتقد بودند آینده بشر بر سه محور دموکراسی، اقتصاد آزاد و حقوق بشر رقم خواهد خورد. در همان زمان ساموئل هانتینگتون نظریه‌ای مطرح کرد که بر اساس آن، جهان به دوره‌ای از درگیری‌های ناشی از اختلافات فرهنگی و هویتی وارد می‌شود و دین و فرهنگ نقش اصلی را در منازعات آینده خواهند داشت. این نگاه با جریان غالبِ سکولاریسم در غرب متفاوت بود و بازگشت مجدد دین به عنوان عنصری کلیدی در ساختار سیاسی، فرهنگی و امنیتی جهان را تشریح می‌کرد، امری که بعدها چارلز تیلور نیز در کتابش به نام «یک عصر سکولار» بررسی کرد.

تحولات معاصر و جنگ‌های جاری در مناطق مختلف مانند اروپای شرقی، غرب‌آسیا و شبه‌قاره هند نشانه حرکت جهان به سمت خطوط گسل هویتی است. به همین دلیل نقشه جدیدی از جهان در حال شکل‌گیری است که بر مبنای مناطق هویتی دینی و فرهنگی تعریف می‌شود، این الگو در غرب‌آسیا نیز نمود یافته است.

غرب‌آسیا به‌دلیل موقعیت ژئوپلیتیک، منابع ثروت و قرار داشتن در مسیرهای اصلی تجارت جهانی همواره میدان رقابت نیروهای مختلف داخلی و خارجی بوده است. این منطقه زادگاه تمدن‌هاست و در تاریخ خود شاهد قدرت‌گیری و نزاع بسیاری از تمدن‌ها و قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی بوده است. حتی در عصر حاضر هم کشورهای عرب، ایران، ترکیه و اسرائیل در رقابت مستمر برای شکل‌دهی به ساختار سیاسی و حوزه نفوذ خود قرار دارند، در حالی‌که قدرت‌های جهانی چون آمریکا، روسیه و چین به دنبال حفظ منافع راهبردی خود هستند.

پس از جنگ جهانی اول و با الگوگیری از مدل دولت-ملت در اروپا، مرزهای غرب‌آسیا نیز از هم تفکیک شد. برخلاف اروپا که مرزبندی‌های روشن فرهنگی و مذهبی داشت و این مرزبندی‌ها راه‌حل کاهش تنش در آنجا بود، در غرب‌آسیا مرزهای متنوع و درهم‌تنیده فرهنگی و دینی منجر به شکل‌گیری تنش‌ها، جنگ‌ها و مهاجرت‌های دسته‌جمعی گسترده شد. این منطقه در گذر یک قرن گذشته دستخوش نسل‌کشی، اخراج‌های جمعی و درگیری‌های ممتد بوده است.

در داخل غرب‌آسیا، سه نیروی اصلی عرب، ایرانی و ترک پروژه‌های مختلفی را دنبال کردند. عرب‌ها در دوره‌های مختلف سه پروژه را تجربه کردند: پان‌عربیسم برای وحدت عربی، اسلام‌گرایی با محوریت وهابیت و اخوان‌المسلمین، و پروژه تجاری-اقتصادی برای تبدیل غرب‌آسیا به قطب مهم جهانی، پروژه‌ای که امروزه توسط کشورهای خلیج فارس و به ویژه عربستان سعودی با رهبری محمد بن سلمان دنبال می‌شود. نتیجه هر یک از این پروژه‌ها متفاوت بوده و هر کدام در مقطعی کوتاه، نفوذ یافته اما پایداری نداشته است.

ایران نیز بر پایه پیوندهای مذهبی و فرهنگی، منطقه نفوذ خاص خود را توسعه داد که به هلال شیعی مشهور شد و از خلیج فارس تا لبنان و یمن گسترش یافت. رقبا اما در سال‌های اخیر بخشی از این منطقه نفوذ را از ایران گرفته‌اند و محیط ژئوپلیتیکی ایران در سوریه، لبنان و تا حدی عراق تغییر یافته است، هرچند ایران هنوز در یمن و عراق جایگاه قابل توجهی دارد. همزمان ایران و برخی رقبای منطقه‌ای به سمت عادی‌سازی روابط و گسترش همکاری‌های اقتصادی رفته‌اند، روندی که تحقق کامل آن به رفع تحریم‌های جهانی مشروط شده است.

ترکیه هم به میراث تاریخی خود نگاه می‌کند و به دنبال پان‌عثمانیسم و گسترش نفوذ در غرب‌آسیا و شمال آفریقا است. رویکرد ترکیه در منطقه رقابتی با ایران بوده و دستاوردهایی چون نقش‌آفرینی در پیروزی آذربایجان در قره‌باغ و تضعیف محور نفوذ ایران در سوریه به نفع خود رقم زده است، هرچند مناطقی همچون دنیای عرب و ترکی نفوذ مشترکی دارند و رقابت خود را مدیریت می‌کنند.

اسرائیل با تمرکز بر حفظ هویت و صیانت از جمعیت یهودی و تجربه‌های تاریخی مانند هولوکاست، سعی در تثبیت موقعیت خود از طریق عادی‌سازی روابط با کشورهای منطقه و توسعه مرزها و عمق راهبردی دارد. این سیاست‌ها شامل همکاری اقتصادی و فرهنگی و نیز تلاش برای امنیت اراضی و مقابله با تهدیدهای پیرامونی است و دامنه آن بسته به گرایش‌های سیاسی داخلی متغیر است، اما اجماع ملّی بر بقای رژیم اسرائیل همواره وجود داشته است.

در کنار بازیگران داخلی، بازیگران جهانی نیز برای منافع استراتژیک خود نقش کلیدی ایفا می‌کنند. آمریکا پس از جنگ جهانی دوم سه مدل نفوذ را تجربه کرده: در دوره جنگ سرد با تکیه بر رژیم‌های همسو برای کنترل منابع و راهبردها؛ پس از جنگ سرد گسترش مدل غربی از طریق دموکراتیزه‌کردن و اشغال نظامی یا انقلاب‌های مردمی؛ و اخیراً اکتفا به اتحادهای اقتصادی به جای حضور نظامی، سیاستی که با دوران ترامپ برجسته شد. روندی که بسیاری از کشورهای منطقه نیز از آن استقبال کرده‌اند تا از مداخله نظامی آمریکا در امور داخلی خود در امان باشند.

روسیه سهمی سنتی در کشورهای عرب انقلابی داشت و از طریق حضور نظامی و فروش تسلیحات منافع خود را تأمین می‌کرد. با فروپاشی شوروی و مشکلات داخلی، نفوذ روسیه در منطقه به شکل قابل توجهی کاهش یافته و در حال حاضر عمدتاً به همکاری اقتصادی با کشورهای خلیج فارس و حضور نظامی محدود در سوریه اکتفا شده است.

چین به عنوان نیروی جدید در منطقه، نگاه خود را به پروژه‌های راهبردی همچون «کمربند و جاده» معطوف کرده و هدفش تضمین مسیرهای تجارت آزاد به غرب است. همکاری‌های اقتصادی و تلاش برای کنترل مسیرهای حساس تجاری از جمله اهداف چین در تعامل با کشورهای منطقه است.

اتحادیه اروپا با وجود پیشینه نفوذ استعماری، امروزه به دلیل معضلات داخلی و حضور سایر رقبا، حضور و تاثیرگذاری محدودی در غرب‌آسیا دارد و نقش آن به همکاری‌های اقتصادی و برخی روابط نمادین تنزل یافته است.

در افق آینده منطقه، هم‌پوشانی سیاست‌ آمریکا مبنی بر خودداری از مداخله مستقیم و سیاست کشورهای منطقه در زمینه همکاری اقتصادی و دوری از جنگ، زمینه را برای همگرایی منطقه‌ای و توسعه اقتصادی فراهم آورده است. گره خوردن موفقیت مذاکرات هسته‌ای و رفع تحریم‌ها با امنیت و همکاری اقتصادی منطقه‌ای موجب شده کشورهای منطقه به صورت بی‌سابقه‌ای برای تحقق این اهداف مشترک تلاش کنند تا سایه جنگ احتمالی از منطقه دور شود و غرب‌آسیا به قطب جدید تجارت و پیشرفت تبدیل گردد./منبع

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا