خارجیخاورمیانهنظام بین‌الملل و نهادها

نشست بغداد از عمق واقعیت‌های کنونی جهان عرب و عراق پرده برداشت

به گزارش اطلس دیپلماسی، یادداشت « نشست بغداد از عمق واقعیت‌های کنونی جهان عرب و عراق پرده برداشت» نوشته‌ خیرالله خیرالله (Kheirallah Kheirallah)، و منتشرشده درروزنامه الری (Alrai media)، با تمرکز بر پیامدهای اجلاس سران عرب در بغداد، به تحلیل نقشی می‌پردازد که این نشست نمادین در بستر تحولات ژئواستراتژیک منطقه و پس‌لرزه‌های عملیات «طوفان‌الاقصی» و روابط خاص بغداد با جمهوری اسلامی ایران ایفا می‌کند؛ نویسنده ضمن برشمردن شکاف میان دولت عراق و جهان عرب، بر بی‌اثر بودن عملی این اجلاس و انزوای سیاست بغداد در فضای جدید منطقه‌ای تأکید دارد. در ادامه چکیده‌ای از یادداشت را می‌خوانید.


بررسی اجلاس سران عرب در بغداد صرفاً به معنای تحلیل رویدادی دیپلماتیک نیست، بلکه باید آن را در بستر تحولات ژرف جهانی و منطقه‌ای قرار داد؛ منطقه‌ای که پس از عملیات «طوفان الاقصی» و حمله هفتم اکتبر حماس از غزه به شهرک‌های اسرائیلی، با بازترسیم نقشه سیاسی مواجه شده‌ است. این حمله همزمان سیاست‌های اسرائیل را دگرگون کرد و تأثیرات عمیقی بر سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی گذاشت. در این میان، جمهوری اسلامی که با استفاده از تحولات اخیر وارد چندین جنگ نیابتی در منطقه شد، اما در همه آن‌ها با شکست مواجه گشت، اکنون عراق را آخرین برگ برنده خود می‌داند؛ کشوری که در آن، نفوذ تهران گسترده و فراگیر است، به‌ویژه پس از کاهش نقش سوریه و حزب‌الله به عنوان تکیه‌گاه‌های اصلی پیشین ایران. اهمیت استراتژیک عراق در این شرایط، بیش از همیشه شده و تنها گروه‌های وابسته به جمهوری اسلامی در لبنان، بدون دسترسی به گذرگاه مرزی سوریه، نقش مؤثر پیشین را ندارند.

اجلاس بغداد وجه نمادینی یافته و واقعیت‌هایی از روابط عراق با جهان عرب را آشکار می‌کند. نخستین واقعیت، شکاف عمیق میان دولت عراق و دنیای عرب است؛ به نحوی که از میان سران عرب، فقط دو چهره مهم، عبدالفتاح السیسی رئیس‌جمهوری مصر و شیخ تمیم بن حمد آل ثانی امیر قطر، در این نشست حاضر شدند؛ هر کدام با دلایل خاص خود: مصر به خاطر جایگاه تاریخی و منطقه‌ای، و قطر به دلیل مناسبات ویژه با ایران. در گذشته، تحریم این‌چنینی نشست‌های عربی بی‌سابقه بوده و نشان‌دهنده وجود مشکل بنیادین در محل برگزاری است؛ یعنی دولت عراق موفق به فاصله گرفتن از سیاست‌های جمهوری اسلامی نشده و حتی در جهت تقویت حمایت از شبه‌نظامیان حشد الشعبی، که آن‌ها را بخش جدایی‌ناپذیر ساختار کشور می‌داند، گام برداشته است. بغداد پا را فراتر گذاشته و به دفاع صریح از حشد الشعبی نیز پرداخته است.

اهمیت این رویکرد زمانی پررنگ‌تر می‌شود که فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران درست شب پیش از اجلاس به بغداد سفر می‌کند؛ حضوری که همان شب با استقبال گرم مقام‌های عراقی همراه بود و نشان‌دهنده عمق روابط و حساسیت جمهوری اسلامی نسبت به کنترل «صحنه عراق» است. افزون بر دخالت‌های منطقه‌ای، زمان‌بندی اجلاس بغداد نیز بر وضعیت آن اثر گذاشت؛ این نشست بلافاصله پس از سفر رئیس‌جمهور آمریکا به سه کشور مهم منطقه، عربستان، قطر و امارات برگزار شد. این سفر با امضای قراردادهای گسترده نظامی و اقتصادی میان عربستان و آمریکا همراه بود، و قطر نیز معاهده‌ای چند ده میلیارد دلاری با بوئینگ امضا کرد. به علاوه، نقش امیر قطر در تعدیل تنش‌ها میان تهران و واشینگتن و جلوگیری از برخورد نظامی بین آمریکا و جمهوری اسلامی مورد تقدیر قرار گرفت.

در همین دوره، امارات به عنوان یکی از قطب‌های بزرگ هوش مصنوعی در جهان تثبیت شد و نقش خود را در آینده منطقه و حتی صحنه بین‌المللی برجسته ساخت. در حوزه سیاسی، اتفاق مهمی رخ داد: رئیس‌جمهور آمریکا در ریاض با احمد الشرع، رئیس دولت جدید سوریه، در حضور ولیعهد عربستان دیدار کرد. این ملاقات نقطه عطفی بود، زیرا محمد بن سلمان در متقاعد کردن رئیس‌جمهور آمریکا برای لغو بخشی از تحریم‌های سوریه و پذیرش نقش الشرع تلاش کرد و نتیجه آن، گشودن فصلی تازه در تاریخ سیاسی سوریه و کاهش نفوذ جمهوری اسلامی در آن کشور شد. استقبال آمریکا از الشرع نشان داد که واشینگتن با نقش ترکیه در سوریه نیز همراهی دارد و رئیس‌جمهور ترکیه به صورت تلفنی در جلسه حضور داشت.

با وجود چنین تحولات مهم منطقه‌ای، اجلاس سران عرب در بغداد به هیچ یک از پرونده‌های کلیدی منطقه نپرداخت. بحث جنگ غزه در این نشست صرفاً با بیانیه‌هایی کلیشه‌ای و غیرواقعی همراه شد و حتی هیچ فشاری بر گروه حماس برای آزادی گروگان‌های اسرائیلی اعمال نشد؛ اقدامی که می‌توانست دستاویزهای اسرائیل برای ادامه جنگ را از بین ببرد. در همان روز برگزاری اجلاس، حدود ۱۵۰ فلسطینی در حملات اسرائیل به غزه کشته شدند، اما این نشست با سکوت از کنار آن گذشت. این اتفاق سبب شد اجلاس بیشتر به نمایشی تشریفاتی شبیه باشد تا رویدادی راهبردی؛ آن هم در پایتخت کشوری که هنوز با بحران وحدت و آشتی مواجه است و اقلیم کردستان هم نسبت به سیاست‌های دولت مرکزی معترض است.

در چنین شرایطی، مسئولان عراق باید به دنبال سیاست تفاهم و تعامل باشند، نه مسیر انکار و تقابل؛ لازم است از خود بپرسند که چرا عراق در میان کشورهای عربی این‌چنین منزوی شده و چرا رهبران دنیای عرب حاضر به حضور در بغداد نمی‌شوند. سؤال بزرگ‌تر این است که برگزاری متوالی نشست‌های عربی چه دستاوردی برای این کشورها دارد وقتی هیچ تغییر کیفی رخ نمی‌دهد؟ زمان آن فرا رسیده که کشورهای عربی با شفافیت، برخی مسائل کلیدی منطقه‌ای را بازنگری کنند؛ از جمله این حقیقت که گروه حماس مسئول آغاز جنگ غزه است، جنگی که جریان‌های راست‌گرای اسرائیلی از آن در تمام حوزه‌ها بهره‌برداری می‌کنند. همچنین باید اذعان کرد که بسیاری از کشورهای عربی در مهار بحران‌های دیگر منطقه، مانند بحران سودان یا لیبی، نقش مؤثری ایفا نکرده‌اند و این فقدان ابتکار و اقدام مؤثر، تداوم بحران‌ها را موجب می‌شود.

در نهایت، اجلاس بغداد بیش از آنکه پاسخی راهبردی به نیازهای جهان عرب باشد، واقعیت‌های نوین وابستگی‌های منطقه‌ای و بحران‌های داخلی عراق را بازتاب داد؛ رویدادی که جایگاه عراق را به عنوان عرصه نفوذ جمهوری اسلامی و نقطه تمرکز تنش‌های منطقه‌ای نمایان کرد و هم‌زمان با تعمیق شکاف میان بغداد و جهان عرب، ناکارآمدی سازوکارهای سنتی دیپلماسی عربی را برملا ساخت. این وضعیت نمایانگر لزوم بازنگری اساسی در روابط، راهبردها و روش‌های مواجهه کشورهای عربی با تحولات پیچیده منطقه و جهان است./منبع

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا