جنگ دوازدهروزه ایران و اسرائیل: پاسخ چین و پیامدهای آن
به گزارش اطلس دیپلماسی، تحلیلی با عنوان «جنگ دوازدهروزه ایران و اسرائیل: پاسخ چین و پیامدهای آن»، نوشته جان کالابرس (John Calabrese)، منتشرشده در اندیشکده خاورمیانه (Middle East Institute)، به بررسی نقش چین در این درگیری و محدودیتهای راهبردی آن [در ایفای نقش مؤثر] میپردازد. این یادداشت نشان میدهد که چین، با وجود جاهطلبی برای رهبری جهانی، به دلیل عدم اقدام قاطع و وابستگی به انرژی غرب آسیا، در بحرانهای منطقهای تأثیر محدودی دارد. در ادامه، چکیده این یادداشت آمده است.
جنگ دوازدهروزه میان ایران و اسرائیل، که با حملات موشکی اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران آغاز شد، آزمونی برای راهبرد چین در غرب آسیا و نقش آن در دیپلماسی جهانی بود. این درگیری، که خطر تشدید تنشهای منطقهای را به همراه داشت، نشاندهنده جاهطلبی چین برای تأثیرگذاری بر امور جهانی و همزمان محدودیتهای این جاهطلبی بود. چین با محکومکردن حملات پیشدستانه اسرائیل، خواستار آتشبس فوری شد و فعالیتهای دیپلماتیک خود را در سازمان ملل متحد گسترش داد. وانگ یی، وزیر امور خارجه، حملات اسرائیل را نقض قوانین بینالمللی خواند و شی جینپینگ، رئیسجمهور نیز خواستار کاهش تنش شد تا چین را بهعنوان قدرتی مسئول در حفظ ثبات جهانی معرفی کند.
چین در این بحران از رویکرد «عدمتعهد فعال» خود پیروی کرد. با محکومکردن اسرائیل و درخواست صلح، پکن خود را مدافع حاکمیت، عدم مداخله و قانونمداری نشان داد. چین در شورای امنیت سازمان ملل، همراه با روسیه و پاکستان، خواستار آتشبس بیقیدوشرط شد و در برابر اقدامات نظامی ایالات متحده، که به نظر بسیاری تشدیدکننده بود، موضعی اخلاقی گرفت. با این حال، چین تلاش جدی برای میانجیگری میان ایران و اسرائیل نکرد. بهرغم توافق راهبردی ۲۵ ساله با تهران و نیاز به دسترسی به انرژی ایران، پیشنهادهای چین، از جمله «طرح چهارمادهای» شی جینپینگ، فاقد راهکارهای عملی برای کاهش تنش بود و به دلیل جانبداری در نسبتدادن تقصیر، ادعای بیطرفی چین را تضعیف کرد. این امر نشاندهنده شکاف میان رویاهایی چین برای رهبری جهانی و عدم تمایل آن به درگیری در تعهدات امنیتی است که ممکن است به روابطش با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس یا بازارهای جهانی آسیب برساند.
امنیت انرژی یکی از نگرانیهای اصلی چین در این بحران بود. حدود چهل درصد از واردات نفت چین از غرب آسیا تأمین میشود و بیست درصد از عرضه جهانی نفت از تنگه هرمز عبور میکند. تهدید بالقوه بستهشدن تنگه هرمز توسط ایران، چین را وادار به هشدار درباره تأثیر «آشوب منطقهای» بر توسعه اقتصادی جهانی کرد. تصمیم ایران برای خودداری از بستن تنگه هرمز، به دلیل هزینههای سنگین آن برای خود، به برنامهریزان چینی اطمینان داد که منطق [ثبات] منطقهای در زمان تنش غالب است. این امر بر راهبرد چین برای متنوعسازی مسیرهای انرژی، از جمله خطوط لوله زمینی در آسیای مرکزی و کریدور اقتصادی چین-پاکستان، تأکید کرد. با این حال، وابستگی چین به نفت غرب آسیا همچنان نقطه ضعف آن در برابر نوسانات منطقهای است، واقعیتی که با هدف چین برای کاهش وابستگی به مسیرهای دریایی تحت تسلط آمریکا در تضاد است.
این درگیری شکنندگی ائتلاف موسوم به «محور آشوب» میان چین، روسیه و ایران را آشکار کرد. چین و روسیه، حملات اسرائیل را محکوم کردند اما حمایت عملی از ایران ارائه ندادند. اظهارات ولادیمیر پوتین، که اسرائیل را کشوری نزدیک به روسیه خواند، نشاندهنده دوگانگی در موضع مسکو بود. چین نیز با حفظ فاصله از ایران، نشان داد که مشارکتهای راهبردی با ایران، اتحادهای واقعی نیستند و اشتراک در نارضایتی از غرب به معنای اهداف مشترک نیست. انزوای ایران در این جنگ، که بدون حمایت نظامی، اقتصادی یا دیپلماتیک متحدان بود، شکنندگی این محور را نشان داد و تأکیدی بر رویکرد چین به مشارکتهای محدود بود.
رابطه چین با ایران از منظر فرصتطلبی محدود قابل درک است. چین سالها شریک اقتصادی کلیدی ایران در برابر تحریمهای غربی بوده، اما این رابطه به دلیل بیاعتمادی، مشکلات داخلی ایران و تمایل چین به حفظ روابط با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، هرگز به ظرفیت کامل خود نرسید. این جنگ نشان داد که ایران نمیتواند از رابطه با چین حمایت ملموسی دریافت کند. با این حال، کاهش احتمالی تحریمهای آمریکا میتواند به چین امکان خرید نفت ارزانتر ایران و سرمایهگذاری در بازسازی و زیرساختهای این کشور را بدهد، مشابه تجربه چین در عراق.
روابط چین و اسرائیل نیز از زمان جنگ غزه در سال ۲۰۲۳ رو به وخامت بوده است. فشارهای آمریکا، اسرائیل را وادار به محدودکردن حضور چین در بخشهای حساس مانند فناوری پیشرفته و زیرساختهای بندری کرد. محکومیت شدید چین از حملات اسرائیل به ایران، روابط را بیشازپیش تیره کرد. با این حال، شرکتهای فناوری اسرائیلی ممکن است به دلیل نیاز به سرمایه و بازار، همچنان به همکاری اقتصادی با چین ادامه دهند، هرچند دوران همکاری گسترده میان دو کشور به پایان رسیده است.
این درگیری تضاد میان مدلهای رهبری جهانی آمریکا و چین را برجسته کرد. آمریکا با مداخله سریع و قاطع، توانایی نظامی و تعهد به حمایت از متحدانش را نشان داد، درحالیکه چین بر دیپلماسی، خویشتنداری و چندجانبهگرایی تأکید کرد. این رویکرد در بخشهایی از جنوب جهانی، جایی که چین وعده توسعه بدون مداخله میدهد، جذاب است، اما عدم اقدام قاطع چین در لحظات بحرانی، توانایی آن در تأثیرگذاری بر نتایج را زیر سؤال میبرد. ابتکار امنیت جهانی چین، با تأکید بر امنیت مشترک و پایدار، در محیطی که قدرت سخت تعیینکننده است، ناکارآمد به نظر میرسد.
جنگ همچنین پیامدهایی برای منع اشاعه تسلیحات هستهای داشت. تخریب تأسیسات هستهای ایران میتواند ایران را به سمت تسریع برنامه تسلیحات هستهای سوق دهد یا فضایی برای توافق دیپلماتیک جدید ایجاد کند، هرچند احتمال دومی اندک است. بیاعتمادی ایران به مذاکرات و سیگنالهای آمریکا و اسرائیل درباره تغییر حکومت، دستیابی به توافق را دشوار میکند. چین، با وجود درخواست برای دیپلماسی، فاقد نفوذ یا اعتبار لازم برای بازگرداندن ایران به میز مذاکره است.
این جنگ نشان داد که دیپلماسی بدون اهرم نمیتواند نتایج را شکل دهد، مشارکتهای بدون اعتماد شکنندهاند و جاهطلبی برای رهبری جهانی نیازمند تعهد راهبردی است. چین از این بحران، منافعی مانند کاهش فشار در منطقه هند-اقیانوسیه و فرصتهای اقتصادی با ایران بهدست آورد، اما اینها دستاوردهای تاکتیکی هستند. چین در غرب آسیا شریکی تجاری، صدایی دیپلماتیک و رقیبی سیستمیک برای غرب است، اما هنوز بازیگر امنیتی تأثیرگذار نیست. این نقش همچنان متعلق به آمریکا است. برای کشورهای حاشیه خلیج فارس و دیگران، درس این بحران روشن است: در زمان شلیک موشکها، چین پاسخگو نیست. برای چین نیز پیام واضح است: برای شکلدهی به نظم جهانی جدید، باید سرمایه دیپلماتیک خود را قاطعانه بهکار گیرد، ریسکهای امنیتی حسابشدهای بپذیرد و نشان دهد که نفوذش میتواند نتایج را در لحظات بحرانی شکل دهد./ منبع



