آمریکاخارجیسیاست داخلی و جامعه

آیا ایالات متحده به دموکراسی تهاجمی‌تری نیاز دارد؟

به گزارش اطلس دیپلماسی، مقاله‌ای با عنوان «آیا ایالات متحده به دموکراسی تهاجمی‌تری نیاز دارد؟» نوشته‌ی سوزان نوسل (Suzanne Nossel)، و منتشرشده در فارن پالیسی (Foreign Policy)، به بررسی چالش‌های دموکراسی آمریکا در مواجهه با تهدیدهای داخلی و اقتدارگرایی می‌پردازد. این مقاله ضرورت به‌کارگیری رویکردهای فعال و فراتر از اصول لیبرال برای حفظ نهادهای دموکراتیک را تحلیل می‌کند. در ادامه، چکیده مطلب را می‌خوانید.


دموکراسی آمریکا در وضعیتی قرار دارد که با تهدیدهای جدی و بی‌سابقه‌ای مواجه است؛ تهدیدهایی که برخلاف گذشته، از درون نظام و توسط رهبران منتخب آن هدایت می‌شود. در حالی که آمریکایی‌ها به نظام دموکراتیک خود افتخار می‌کنند، تجربه کمی در مقابله با تهدیدات وجودی برای آن دارند. سال‌هاست که کارشناسان آمریکایی در سراسر جهان در تقویت دموکراسی‌ها نقش داشته‌اند، اما اکنون در مواجهه با بحران داخلی، ابزارها و روش‌های کارآمد و فراوانی در اختیار نیست. ابزارهایی که عمدتاً محدود به چالش‌های حقوقی، تظاهرات گسترده و آماده‌سازی برای انتخابات آینده‌اند، اما این راهکارها برای مقابله با تهدیدهای فوری و پیچیده کافی به نظر نمی‌رسند.

در دهه ۱۹۳۰، زمانی که فاشیسم اروپا را درنوردید، نظریه‌پرداز سیاسی آلمانی، کارل لوونشتاین، مفهوم «دموکراسی جنگ‌طلب» را مطرح کرد. او منظور از این عبارت را استفاده از شیوه‌های مصمم، چابک و بی‌پروا برای مقابله با تهدیدات فاشیستی می‌دانست؛ شیوه‌هایی که لازم است گاهی فراتر از اصول سنتی لیبرال و قواعد حقوقی رایج باشد. لوونشتاین از خودراضی بودن حقوقی و رخوت خودکشی‌وار جامعه‌های دموکراتیک انتقاد می‌کرد و تأکید داشت که وقتی دموکراسی در برابر یک بحران وجودی ناشی از فاشیسم قرار می‌گیرد، باید در حالت جنگی قرار گیرد و برای حفظ خود از تمام ابزارهای ممکن، حتی ابزارهای غیرلیبرال، بهره ببرد.

برای بسیاری از آمریکایی‌ها، دور شدن از اصول لیبرال به‌منظور مقابله با اندیشه‌های غیرلیبرال، امری ناخوشایند و دشوار است. آن‌ها هنوز باور دارند که نظام‌های آمریکایی، نهادها و سنت‌های آن برتر از هر جایگزینی است؛ اما در شرایطی که احکام قضایی نادیده گرفته می‌شوند، قضات هدف حملات قرار می‌گیرند و سازوکارهای پاسخگویی تضعیف می‌شوند، نگرانی‌ها روزبه‌روز افزایش می‌یابد.

پشت پرده بحث‌ها درباره حدود اختیارات قوه قضاییه و نقش نهادهای اجرایی در اجرای احکام، این حقیقت آشکار است که نهادهای آمریکایی برای مقابله با این شرایط ساخته نشده‌اند. مثل آن است که بازیکنان یک تیم بیس‌بال ناگهان در زمین مسابقه با تیمی کاملاً متفاوت و غریبه مواجه شوند. در چنین وضعیتی، سؤال اصلی دیگر این نیست که آیا توپ در منطقه مشخصی قرار دارد یا نه بلکه نحوه بازی کردن در شرایط جدید است. اندیشه لوونشتاین می‌تواند راهنمایی باشد برای عبور از این بحران.

لوونشتاین در مقاله‌ای که یک سال پیش از آغاز جنگ جهانی دوم نوشت، ظهور فاشیسم را از آلمان و ایتالیا آغازشده و به سرعت در اروپا گسترش یافته توصیف کرد. او هشدار داد که این شکل نوظهور حکومت که بر احساسات مردم استوار است و بر افکار عمومی تسلط دارد، نیازمند واکنش متفاوت و قوی‌تری از سوی دموکراسی‌هاست. هرچند که در نهایت، این هشدارها نتوانست جلوی تسخیر سریع اروپا توسط آلمان نازی را بگیرد، اما هنوز می‌تواند الهام‌بخش دوران معاصر باشد.

فاشیسم در نظر لوونشتاین سیستمی است که در آن حزب حاکم نه فقط حکومت، بلکه افکار عمومی را کنترل می‌کند و حکومت قانون جای خود را به حکومت احساسات داده است. امروزه، اگرچه آمریکا همچنان دموکراسی محسوب می‌شود، ویژگی‌های مشابهی دیده می‌شود. به عنوان نمونه، دولت ترامپ با فشار به دانشگاه‌ها، شرکت‌های حقوقی و رسانه‌ها، مخالفت‌ها را سرکوب می‌کند و هزینه اعتراض بالا رفته است. شخصیت و هیاهوی شخص رئیس‌جمهور فراتر از سیاست، بر فرهنگ عمومی نیز تأثیر گذاشته و هیجان‌های دو طرف را شعله‌ور ساخته است.

لوونشتاین به دو روش اقتدارگرایان برای برانگیختن احساسات سیاسی اشاره می‌کند: نخست شور و شعف ملی‌گرایانه و دوم فشار روانی مستمر که گاه به ترساندن و ارعاب می‌انجامد. نمونه‌هایی مانند تجمعات ملی‌گرایانه و تصاویر برخورد خشونت‌آمیز با مهاجران، تجسم این روش‌ها هستند. فاشیسم همچنین به هدف قرار دادن گروه‌های آسیب‌پذیر خاص مشهور است؛ در گذشته این گروه‌ها یهودیان، بانکداران و دیگر اقلیت‌ها بودند و امروز مهاجران، نهادهای نخبه و گروه‌های به اصطلاح «ووک» هدف قرار می‌گیرند.

لوونشتاین همچنین متذکر می‌شود که فاشیسم «فرزند واقعی عصر تکنولوژی» است. ابزارهای آن زمان مانند روزنامه، رادیو و فیلم، به عنوان فناوری‌های رسانه‌ای آن دوره، نقش کلیدی در انتشار گسترده و مکرر تبلیغات دروغین و ساده‌سازی‌های اغراق‌آمیز داشتند. در عصر حاضر، شبکه‌های اجتماعی با الگوریتم‌هایی که بیشتر اخبار جنجالی و تحریک‌آمیز را ترویج می‌کنند، این نقش را به شکلی پیچیده‌تر و گسترده‌تر ایفا می‌کنند.

یکی از پارادوکس‌های بزرگ دموکراسی آن است که باید به آزادی بیان اجازه دهد حتی کسانی که قصد تضعیف و فریب دارند، حضور داشته باشند. این ویژگی در نهایت می‌تواند به ابزاری برای سقوط خود دموکراسی تبدیل شود؛ چرا که فرآیندهای دمکراتیک مانند انتخابات و آزادی رسانه‌ها بستری برای صعود اقتدارگرایان فراهم می‌آورند. لوونشتاین این وضعیت را به اسب تروا تشبیه می‌کند که دشمن را به درون شهر می‌برد.

در سال‌های اخیر، مفهوم «دموکراسی جنگ‌طلب» مورد توجه جهانی قرار گرفته است. اقدامات برخی کشورها نمونه‌هایی از این رویکرد را نشان می‌دهد؛ به‌طور مثال، در برزیل دادگاه عالی، رئیس‌جمهور پیشین را به جرم تلاش برای کودتا محکوم کرده و نهادهای قضایی تلاش کردند با تحقیقات و اقدامات پیشگیرانه از تکرار کودتا جلوگیری کنند. در رومانی، دادگاه عالی انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۴ را باطل کرد و در فرانسه، مانع از حضور مارین لوپن در انتخابات شدند. در لهستان، نخست‌وزیر جدید با استناد به اصل دموکراسی جنگ‌طلب در برابر اقدامات غیرقانونی دولت پیشین مقاومت می‌کند.

در آمریکا نیز بحث‌ها درباره این مفهوم بالا گرفته است. برخی حقوق‌دانان بر این باورند که ایالات متحده به دلیل نظام پیچیده چک و تعادل‌ها، قدیمی‌ترین نمونه از دموکراسی جنگ‌طلب در جهان است؛ چرا که با ابزارهایی مانند تفکیک قوا و قانون‌گذاری دو مجلسی تا حدی می‌تواند در برابر تسلط پوپولیست‌ها مقاومت کند؛ اما این سیستم، به اندازه کافی نسبت به خطر دیکتاتورهایی که به دروغ و از طریق حفاظت قانون اساسی رشد می‌کنند، حساس نیست.

در سال ۲۰۲۴، بحث‌های زیادی درباره امکان جلوگیری از حضور نامزد سابق ریاست‌جمهوری در انتخابات برگزار شد. برخی معتقد بودند اعمال بند سوم متمم چهاردهم که مانع حضور کسانی می‌شود که در شورش شرکت کرده‌اند، نمونه‌ای از دموکراسی جنگ‌طلب است؛ اما برخی دیگر این اقدام را صرفاً اجرای قانون بی‌طرفانه و محافظت از حاکمیت قانون می‌دانستند. دیوان عالی آمریکا نیز رأی داد که سیاستمداران باید توسط مردم و در انتخابات شکست بخورند، نه از طریق حذف قانونی پیش از انتخابات. با این تصمیم، ایالات متحده راه دموکراسی جنگ‌طلب را به صورت رسمی کنار گذاشت.

با گذشت ۹ ماه از آن تصمیم، نهادهای دولتی همچنان تضعیف شده و نگرانی‌ها در میان جامعه مدنی افزایش یافته است. قضات باید تصمیم بگیرند چه زمانی باید مقابل نادیده گرفتن قانون توسط دولت ترامپ ایستادگی کنند. کارکنان دولت و نیروهای نظامی نیز با انتخاب میان وفاداری به سلسله‌مراتب یا سوگندشان مواجه‌اند. ایالت‌ها و شهرها نیز در تصمیم‌گیری‌های خود درباره مقاومت یا تسلیم‌پذیری قرار دارند. این وضعیت دموکراسی را در معرض یک انتخاب سخت قرار داده است: یا اجازه دادن به یک دیکتاتور بالقوه برای ویران کردن نهادهای آمریکا، یا تغییر و انعطاف‌پذیری نهادها و ارزش‌ها برای مقابله با او.

مشکل اساسی آن است که روش‌های سنتی مقابله با ایده‌های غلط، فریب‌ها و تحریف‌های ایدئولوژیک دیگر کارآمد نیستند. فاشیست‌ها از اعتماد و اعتمادبه‌نفس لیبرال دموکراسی بهره‌برداری می‌کنند و بر این باورند که در درازمدت حقیقت بر دروغ پیروز خواهد شد؛ اما اکنون با سلطه شبکه‌های اجتماعی که بیشتر خبرهای تحریک‌آمیز را ترویج می‌کنند، حقیقت و واقعیت توان رقابت ندارند. محبوبیت ترامپ بیشتر در میان کسانی است که اخبار را دنبال نمی‌کنند و این امر شک و تردید جدی درباره امکان شکست دروغ‌ها ایجاد می‌کند.

برای اجتناب از مشکلات ذاتی دموکراسی جنگ‌طلب، تمایل وجود دارد که بحث را به آینده و زمان مناسب موکول کنند، اما تجربه تاریخی نشان می‌دهد که «زمان مناسب» ممکن است هرگز فرا نرسد و آنچه اکنون به نظر زودهنگام می‌آید، ممکن است دیگر دیر باشد.

دموکراسی جنگ‌طلب دارای مشکلات عمیقی است؛ واگذاری اختیار نقض قواعد دموکراتیک به مدافعان دموکراسی می‌تواند خود به شکلی از اقتدارگرایی تبدیل شود و به ادعاهای مشابه کسانی منجر شود که تجاوز خود را به نام مردم توجیه می‌کنند. برخورد سخت‌گیرانه همچنین ممکن است واکنش شدیدی از سوی اقتدارگرایان به همراه داشته باشد.

با این حال، درک منطق دموکراسی جنگ‌طلب و بررسی جایگاه آن در ابزارهای دفاعی دموکراسی می‌تواند کمک کند تا مبارزه با اقتدارگرایی در چارچوبی منطقی‌تر قرار گیرد. اقدامات کنونی، مانند دستور توقف پروازها یا احضار مقامات متخلف، نمونه‌های کوچکی از واکنش‌های قانونی هستند که هنوز به مرحله جنگ‌طلبانه نرسیده‌اند.

قضات ممکن است از ترس تشدید نافرمانی اجرایی، نسبت به اعمال قوانین به شکل قاطع تردید داشته باشند؛ اما این مماشات باعث شده است که دولت فرصت پیشرفت و تثبیت قدرت را پیدا کند و نادیده گرفتن احکام دادگاه‌ها روزمره شده است؛ بنابراین، پرسش جدی‌تر این است که آیا قضات با این انعطاف بیش از حد در واقع به دموکراسی آسیب نمی‌زنند.

دموکراسی جنگ‌طلب همچنین مفهومی فراتر از نهادهای رسمی دارد و شامل تمامی سطوح جامعه می‌شود. برخی مؤسسات حقوقی و دانشگاه‌ها که وفاداری خود را به حاکمیت قانون به ادامه خدمات یا حفظ امنیت خود ترجیح داده‌اند، می‌پذیرند که این دوران، دوران عادی نیست و باید برای دفاع از آزادی‌ها آماده باشند. دانشگاه هاروارد، برای مثال، برای مقابله با فشارهای دولت ترامپ، از حمایت فعال جامعه فارغ‌التحصیلان استفاده می‌کند. کارکنان دولت نیز با افشای اطلاعات حیاتی، حقوق مردم را روشن می‌کنند.

این اقدامات که بر اساس فرض لوونشتاین استوارند، نشان می‌دهند که دموکراسی برای مقابله با اقتدارگرایی باید وارد جنگ شود، اما هنوز امکان بحث و بررسی درباره میزان شدت این جنگ و محدودیت ابزارهای به کار گرفته شده وجود دارد. داستان دموکراسی باید به گونه‌ای پایان یابد که برای حفظ آن، خود نابود نشود./ منبع

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا