غروب عصر کنترل تسلیحات و طلوع عصر بازدارندگی عریان
جهان در آستانهی گذار بزرگ دیگری ایستاده است؛ گذاری که نه از مسیر فروپاشی نظم، بلکه از دل فرسایش تدریجی آن میگذرد. بازتعریف قدرت در دهه جدید دیگر در میدان نبرد نظامی رقم نمیخورد، بلکه در نبرد روایتها، مشروعیتها و بازدارندگیها شکل میگیرد. اروپا در حال ازدستدادن ظرفیت استقلال راهبردی و واگذاری تدریجی ابتکار سیاسی خود به پروژهی ترامپیسم است؛ ایالات متحده از سازوکارهای نهادی برای تحمیل اراده جناحی بهره میبرد و «تعطیلی دولت» را از نشانهی ناتوانی، به ابزار حکمرانی اقتدارگرایانه بدل میسازد و چین، با خروج از دکترین «بازدارندگی حداقلی»، قواعد نانوشته کنترل تسلیحات را در هم میشکند. در نتیجه، توازن جهانی نه از مسیر توازن قوا، بلکه از طریق «توازن بحران» بازتعریف میشود. این گذارِ آرام اما عمیق، آغاز عصر تازهای است که در آن قدرت نه در مهار، بلکه در نمایش خود معنا مییابد. اطلس هفته در شماره جدید خود، به واکاوی این سه روند می پردازد:
- محور اول: اروپا در آستانه تصرف نرم؛
- تعطیلی دولت بهمثابه سلاح: ترامپ و استفاده ابزاری از یک سنت سیاسی؛
- جواب رد پکن به گفتوگوی هستهای با واشنگتن؛ عصر بازدارندگی عریان؛
محور اول: اروپا در آستانه تصرف نرم
در اروپا موج تازهای در حال شکلگیری است که بیش از آنکه از لشکرکشی نظامی سرچشمه بگیرد، از نفوذ نرم سیاسی و فرهنگی ناشی میشود. صعود بیسابقه احزاب راست افراطی در انتخابات اخیر پارلمان اروپا، کاهش اعتماد عمومی به بروکسل و ضعف ساختاری در هماهنگی سیاستهای امنیتی و خارجی، فضای بیسابقهای برای پروژه ترامپ فراهم کرده است. تصویر کلی این است: قارهای که از شریک برابر، به سمت «تابع پروژه آمریکا» در حال حرکت است.

در دل این روند، سه مؤلفه اصلی به چشم میخورد: حذف جریانهای میانهرو و تقویت پوپولیستها؛ تبدیل قواعد بازی اقتصادی و امنیتی بهگونهای که وابستگی اروپا به آمریکا بیشتر شود و تسلیم تدریجی نهادهای اروپایی در برابر بازتعریف اتحاد فراآتلانتیک. شواهد میدانی هم این تغییر نرم را تأیید میکنند: راستگرایان اکنون در پارلمان اروپا قادر به تشکیل بلوکهای قدرتمند هستند و در کشورهای مختلف از ایتالیا و مجارستان تا هلند و اسلواکی به ائتلافهای حاکم راه یافتهاند.
اما این تنها بُعد سیاسی ماجرا نیست؛ پروژه ترامپ یک میدان گفتمانی تمامعیار است. ترامپیسم با شعار «نجات دموکراسی از دست بوروکراتهای بروکسل» و «بازگرداندن قدرت به ملتها» وارد اروپا میشود. روایت او این است که دموکراسی واقعی، در بازگشت به هویتهای ملی و نفی اقتدار بروکسل نهفته است. در مقابل، جریانهای اروپایی این مداخله را «تهیسازی تدریجی دموکراسی» میدانند: تضعیف مشروعیت نهادهای مشترک، شکاف میان افکار عمومی و سیاستهای اروپایی و تبدیل نظم لیبرال قاره به پیوست سیاسی پروژه جهانی ماگا.
در نتیجه، اروپا درگیر نبردی فراتر از رقابت حزبی یا انتخاباتی است؛ یک نبرد روایتی بر سر معنای دموکراسی. اگر پروژه ترامپیسم بتواند روایت خود را جا بیندازد، بروکسل نه بهعنوان نماد همگرایی دموکراتیک، بلکه بهعنوان تجسم «نخبگان فاسد» معرفی خواهد شد. اما اگر نهادهای اروپایی موفق به بازسازی اعتماد عمومی شوند، این قاره میتواند روایت ترامپیسم را خنثی کرده و خود را بهعنوان مدافع اصلی دموکراسی بازتعریف کند.
تعطیلی دولت بهمثابه سلاح: ترامپ و استفاده ابزاری از یک سنت سیاسی
در واشنگتن، تعطیلی دولت دیگر یک «تصادف حزبی» نیست و بهسرعت از یک بنبست اداری به ابزاری هدفمند برای اعمال فشار سیاسی بدل شده است. تنها در نخستین روزهای خاموشی، بیش از ۲۵ میلیارد دلار پروژه زیربنایی در ایالتهای دموکراتنشین تعلیق شد، تهدید به اخراج کارکنان فدرال بالا گرفت و وبسایتهای دولتی از اطلاعرسانی بیطرف به تریبون حزبی تغییر نقش دادند. تصویری که شکل میگیرد، روشن است: ابزاری که زمانی نشانه ناتوانی سیستم بود، امروز به سلاحی برای بازچینی صحنه سیاسی آمریکا بدل شده است.

در دل این تحول سه روند قابل مشاهده است: نخست، استفاده گزینشی از تعطیلی برای «تنبیه» رقبا و انتقال مستقیم هزینهها به جغرافیای دموکراتنشین؛ دوم، بازتعریف نقش دولت بهگونهای که وفاداری نهادی و سیاسی کارکنان فدرال به آزمون گذاشته شود و سوم، فرسایش هنجار دیرینه بیطرفی دولت، تا جایی که مرز میان دستگاه اجرایی و ماشین انتخاباتی محو میشود. این الگو تعطیلی را از یک استثنا به «روش حکمرانی» ارتقا داده است؛ روش حکمرانیای که بر بحران دائمی استوار است.
اما این فقط بعد اجرایی ماجرا نیست؛ تعطیلی امروز به میدان نبرد گفتمانی هم تبدیل شده است. ترامپیسم و جریان ماگا روایت میکنند که «خاموشی دولت» یعنی بازگرداندن کنترل به مردم: بریدن دست بوروکراسی حزبی، کوچکسازی دولت فدرال و تحمیل اراده انتخاباتی بر ساختار اداری. در مقابل، مخالفان میگویند این منطق چیزی جز «سیاست تنبیه» نیست: گروگانگیری خدمات عمومی برای مطامع حزبی، ضربه به مشروعیت نهادها و فروبردن دموکراسی در مدار اقتدارگرایی. در این میدان روایتها، خاموشی دولت یا بهعنوان «نمایش اقتدار» عرضه میشود یا بهعنوان «سوءاستفاده از قدرت» افشا میگردد و همین دوگانگی است که نشان میدهد تعطیلی دیگر فقط یک وقفه اداری نیست، بلکه آیینهای از مسیر آینده حکمرانی آمریکاست.
تمرکز ویژه: جواب رد پکن به گفتوگوی هستهای با واشنگتن؛ عصر بازدارندگی عریان
چین پیشنهاد آمریکا برای پیوستن به گفتوگوهای خلع سلاح هستهای را «غیرواقعبینانه» خواند و رد کرد و تنها چند روز بعد، در رژهای بزرگ، سهگانه هستهای خود را آشکارا به نمایش گذاشت: موشکهای سیلویی، بمبافکنهای دوربرد و زیردریاییهای مجهز به موشک بالستیک. آنچه سالها با عنوان «بازدارندگی حداقلی» و سیاست «عدم پیشدستی در استفاده» معرفی میشد، جای خود را به بازدارندگی نمایشی و توسعه پرشتاب داده است. تصویری که ساخته میشود، روشن است: عصر کنترل تسلیحات به پایان رسیده و جهان وارد مرحلهای تازه از رقابت بازدارندگی شده است.

در دل این تحول سه روند اصلی به چشم میخورد: نخست، شتاب بیسابقه در توسعه کمی و کیفی زرادخانه هستهای چین با پیشبینی عبور از هزار کلاهک عملیاتی تا سال ۲۰۳۰؛ دوم، تنوعبخشی به سامانهها و قابلیتهای دوکاربرده که امکان واکنش در سطوح مختلف بحران را فراهم میکند و سوم، تغییر الگوی بازدارندگی از «ابهام حسابشده» به «نمایش قدرت آشکار» برای ارسال پیام بازدارنده. نتیجه مستقیم این روند، افزایش عدمقطعیت در محاسبات آمریکا و متحدانش و فرسایش چارچوبهای اعتمادساز سنتی است.
اما ماجرا فقط یک تحول تسلیحاتی نیست؛ این تغییر به میدان گفتمانی تازهای نیز دامن زده است. پکن روایت میکند که توسعه زرادخانه صرفاً پاسخی است به محاصره راهبردی و استقرارهای پیشرونده آمریکا و تأکید دارد که همچنان در چارچوب دفاعی عمل میکند. در مقابل، واشنگتن و تحلیلگران غربی میگویند این جهش، دکترین «عدم پیشدستی» را عملاً بیاعتبار کرده و خطر خطای محاسباتی را در نقاط حساسی چون تایوان و دریای جنوبی چین بهطرز نگرانکنندهای بالا برده است. در این دوگانه، چین «دفاعی» جلوه میدهد، آمریکا «تهدیدی» میخواند و نظم کنترل تسلیحات در میانه این شکاف به حاشیه رانده میشود.
در نتیجه، جهان با واقعیتی تازه روبهروست: کنترل و محدودیت جای خود را به بازدارندگی عریان داده است. ثبات ممکن است موقتاً حفظ شود، اما حاشیه خطا بهطرز خطرناکی باریک شده است. هر رزمایش نظامی، هر آزمایش موشکی و هر تنش منطقهای میتواند به سرعت به نقطهای برسد که از کنترل خارج شود و این یعنی عصر جدیدی آغاز شده است: عصری که در آن دیپلماسی دیگر سپر نیست، بلکه بازدارندگی برهنه، تنها تکیهگاه قدرتهای بزرگ است.
برآیند و چشمانداز پیش رو
چشمانداز نظم بینالمللی در آستانه دهه سوم قرن بیستویکم بهروشنی نشان میدهد که جهان از منطق «ثبات مبتنی بر قواعد» به سوی «ثبات مبتنی بر ترس» در حرکت است. اروپا گرفتار شکاف درونزا میان همگرایی و هویتگرایی است؛ آمریکا، قدرت را از مسیر بحران دائمی بازتولید میکند و چین، با تبدیل بازدارندگی به نمایش، از «موازنه حسابشده» به «موازنه پرریسک» گام نهاده است. در این میان، نهادهای چندجانبه، توافقات کنترل تسلیحات و قواعد تجارت آزاد که زمانی ستون نظم جهانی بودند، بهتدریج نقش خود را از دست میدهند.
جهان پیشِ رو، دنیایی است که در آن گفتوگو جای خود را به بازدارندگی، همکاری جای خود را به محاسبه و اعتماد جای خود را به احتیاط داده است. این گذار به معنای ورود به نظمی است که در آن قدرتهای بزرگ، بهجای پنهانکردن توان خود، آن را آشکار میسازند تا بازدارندگی از مسیر شفافیتِ تهدید شکل گیرد. در چنین جهانی، امنیت دیگر محصول تفاهم نیست، بلکه نتیجهی ترس متقابل است و این همان معنای دقیق «طلوع عصر بازدارندگی عریان» است.



