اطلس هفته

قدرت در آستانه فرسایش: شکاف در نظم آمریکامحور از تل‌آویو تا کاراکاس

جهان در آستانه دگرگونی‌ای آرام اما بنیادین ایستاده است. در هفته‌ای که گذشت، سه صحنه‌ی به ظاهر جداگانه ــ از آب‌های چین جنوبی تا سواحل کارائیب و از واشنگتن تا تل‌آویو ــ به یک معنای واحد پیوند خوردند. فرسایش اقتدار در قلب نظم آمریکامحور. نظمی که طی دهه‌ها با قدرت نظامی، سلطه اقتصادی، و برتری گفتمانی ایالات متحده استوار بود، اکنون از درون ترک برمی‌دارد. این ترک‌ها نه در میدان‌های نبرد، که در میدان معنا پدیدار می‌شوند؛ جایی که روایت قدرت، دیگر توان اقناع ندارد. اقتدار واشنگتن همچنان فراگیر است، اما دیگر بی‌چون‌وچرا نیست. آمریکا هنوز می‌تواند تهدید کند، اما کمتر کسی از آن می‌ترسد. جهان امروز به‌جای اطاعت از قدرت، با آن چانه می‌زند؛ و در دل این چانه‌زنی، گفتمان‌های تازه‌ای در حال شکل‌گیری‌اند که مشروعیت را از انحصار غرب خارج می‌کنند. در سه محور این هفته، می‌توان سیمای این تغییر را دید: در شرق آسیا، محدودیت ساختاری قدرت در برابر چین؛ در آمریکای لاتین، فروپاشی روایت مداخله‌گرایانه در ونزوئلا؛ و در غرب آسیا، شکاف ایدئولوژیک و گفتمانی میان ترامپ و راست افراطی اسرائیل که یکی از ستون‌های نمادین نظم آمریکامحور را به لرزه درآورده است. این شماره از اطلس هفته به سه روند ذیل می پردازد:

بن‌بست در شرق: قدرتی که دیگر نمی‌تواند بترساند

در شرق آسیا، رقابت واشنگتن و پکن به مرحله‌ای رسیده که در آن، منطق بازدارندگی کلاسیک از کار افتاده است.
گزارش‌های تازه از اندیشکده‌های آمریکایی تأکید دارند که ایالات متحده، به‌رغم نمایش قدرت در دریای چین جنوبی، عملاً توان آغاز جنگی تمام‌عیار را ندارد. این ناتوانی، صرفاً نظامی نیست؛ نشانه‌ی تغییر پارادایم قدرت است.
چین در دهه‌ی اخیر، با ترکیبی هوشمند از سرمایه، فناوری و کنترل منابع حیاتی، نوعی بازدارندگی چندوجهی ایجاد کرده است؛ بازدارندگی‌ای که نه بر سلاح، بلکه بر وابستگی متقابل جهانی استوار است.

رقابت چین و آمریکا _ اطلس دیپلماسی
رقابت چین و آمریکا _ اطلس دیپلماسی

در روایت رسمی واشنگتن، این سیاست‌ها «دفاع از نظم آزاد جهانی» معرفی می‌شوند، اما در واقع تلاشی‌اند برای بازتولید نظم سلسله‌مراتبی گذشته؛ نظمی که دیگر در ساختار جهان امروز کار نمی‌کند. اینجاست که تقلب گفتمانی رخ می‌دهد: آمریکا از «آزادی کشتیرانی» سخن می‌گوید، در حالی‌که هدفش مهار رقیب است؛ از «امنیت بین‌المللی» حرف می‌زند، اما امنیت را تنها در چارچوب سلطه خویش تعریف می‌کند. در مقابل، چین نیز با گفتمان «چندقطبی‌گرایی» خود را مدافع توازن معرفی می‌کند، اما در عمل، همانند قدرت‌های پیشین، در پی گسترش نفوذ و تثبیت مرکزیت خویش است. این نبرد، بیش از هر چیز، جنگی بر سر معناست. هر دو طرف می‌کوشند قدرت خود را با زبان اخلاق و نظم توجیه کنند، اما در عمق، هدف اصلی، حفظ حق تفسیر جهان است.    
قدرت در شرق آسیا دیگر در میدان جنگ تعیین نمی‌شود؛ بلکه در عرصه ادراک و روایت شکل می‌گیرد.
ایالات متحده برای نخستین‌بار درمی‌یابد که زبانش از سلاحش کندتر شده است—و این، نشانه‌ی آغاز فرسایش هژمونی است.

کاراکاس در آتش سرد: بازگشت مداخله با زبان نجات

در نیمکره غربی، بحران ونزوئلا بار دیگر چهره‌ی کهنه‌ی مداخله‌گرایی آمریکایی را آشکار کرده است.
از ماه آگوست ۲۰۲۵، سیاست واشنگتن از ابزار تحریم و فشار دیپلماتیک فراتر رفته و به مرحله‌ای آشکار از نمایش قدرت نظامی و عملیات پنهان اطلاعاتی رسیده است. ناوهای جنگی و زیردریایی‌های اتمی آمریکا در آب‌های کارائیب با پوشش «مبارزه با کارتل‌ها» مستقر شده‌اند، اما هدف واقعی، تضعیف دولت مادورو و آماده‌سازی بستر تغییر رژیم است. این سیاست، با واکنش منفی گسترده‌ای روبه‌رو شده است. چین و روسیه با صراحت از کاراکاس حمایت کرده‌اند و حتی متحدان سنتی واشنگتن، مانند کلمبیا، سیاست آمریکا را «نقض حاکمیت ملی» خوانده‌اند. شکاف میان کاخ سفید و بوگوتا، یکی از قدیمی‌ترین ائتلاف‌های منطقه‌ای را متزلزل کرده است.    از نظر راهبردی، رویکرد ترامپ در ونزوئلا یادآور الگوی سوریه است: ترکیبی از فشار اقتصادی، حملات محدود و استفاده از نیروهای نیابتی برای فرسایش قدرت حاکم. اما تفاوت‌های ژئوپلیتیکی و اجتماعی ــ از حمایت مستقیم روسیه و چین گرفته تا انسجام ارتش بولیواری ــ احتمال تکرار مدل سوری را از میان برده است.

کشتی و سربازان آمریکایی _ اطلس دیپلماسی
کشتی و سربازان آمریکایی _ اطلس دیپلماسی

در عرصه گفتمانی، آمریکا خود را منجی نظم و عدالت معرفی می‌کند، اما در واقع نظم را می‌شکند تا سلطه‌ی خود را ترمیم کند. اینجاست که تقلب گفتمانی عیان می‌شود: از «دفاع از حقوق بشر» می‌گوید، اما تحریم‌هایی اعمال می‌کند که زندگی میلیون‌ها نفر را نابود می‌سازد؛ از «مبارزه با فساد و قاچاق» سخن می‌گوید، در حالی‌که هدفش سرنگونی دولتی مستقل است. در برابر این تصویر، دولت ونزوئلا با تکیه بر گفتمان «حق حاکمیت ملی» توانسته است خود را در افکار عمومی آمریکای لاتین در جایگاه قربانی بازنمایی کند.
در نتیجه، آنچه برای واشنگتن قرار بود نمایش اقتدار باشد، به صحنه‌ی افشای محدودیت‌های آن بدل شده است.
اینجا دیگر قدرت نمی‌ترساند؛ بلکه مقاومت می‌آفریند.

تمرکز ویژه: “پایان چک سفید”: شکاف ترامپ و راست افراطی اسرائیل و فروپاشی روایت اتحاد مقدس

در غرب آسیا، بحرانی آرام اما عمیق در حال شکل‌گیری است؛ بحرانی که شاید بیش از هر رویداد دیگر، ماهیت درونی نظم آمریکامحور را به چالش کشد. اظهارات تند معاون ترامپ، «جی.دی. ونس»، درباره‌ی طرح الحاق کرانه باختری، به منزله‌ی شکستن یکی از تابوهای سیاست آمریکا بود. او تصمیم کنست را «احمقانه و توهین‌آمیز» خواند، و با همین جمله کوتاه، یکی از پایدارترین محورهای سیاست واشنگتن در غرب آسیا ترک برداشت. ترامپ که در دوره‌ی نخست خود نزدیک‌ترین رئیس‌جمهور آمریکا به جناح راست افراطی اسرائیل بود، این‌بار به‌روشنی مسیر دیگری برگزیده است: فاصله گرفتن از ایدئولوژی و بازگشت به واقع‌گرایی. دلیل آن روشن است؛ تداوم همسویی مطلق با سیاست‌های تندروانه‌ی تل‌آویو نه ممکن است و نه سودمند. واشنگتن اکنون در پی احیای موازنه‌ای تازه میان اسرائیل و دولت‌های عربی است تا از طریق آن، نظم منطقه‌ای را بازطراحی کند.

ترامپ و نتانیاهو _ اطلس دیپلماسی
ترامپ و نتانیاهو _ اطلس دیپلماسی

اما در سطحی عمیق‌تر، این تغییر صرفاً تاکتیکی نیست؛ بلکه نشانه‌ی فروپاشی یک روایت تاریخی است.
از سال ۱۹۶۷ به این‌سو، اتحاد آمریکا و اسرائیل با عنوان «اتحاد مقدس» بر پایه‌ی گفتمانی شکل گرفته بود که اسرائیل را «سنگر تمدن غرب» و آمریکا را «حامی ابدی بقا» معرفی می‌کرد. این اتحاد، بیش از آن‌که بر منافع استوار باشد، بر ایمان سیاسی و هم‌ذات‌پنداری ایدئولوژیک بنا شده بود. اکنون همین ایمان در حال فروپاشی است. ترامپ و حلقه‌ی واقع‌گرای او، با زبان سرد محاسبه، می‌گویند: “اتحاد بدون منفعت، پایدار نمی‌ماند.”

درون اسرائیل نیز دو روایت به تقابل برخاسته‌اند: راست افراطی که امنیت را در اشغال و گسترش سرزمینی می‌بیند، و جریان واقع‌گرا که امنیت را در مشروعیت بین‌المللی می‌جوید. این شکاف داخلی با تغییر رویکرد واشنگتن هم‌زمان شده و نظم ذهنی پیشین را از دو سو تضعیف می‌کند. آمریکا دیگر مایل نیست هزینه‌ی ایدئولوژی تل‌آویو را بپردازد، و اسرائیل نیز نمی‌خواهد نقش تابع را بپذیرد.

در این میان، هر دو طرف به بازی زبانی تازه‌ای رو آورده‌اند.   
واشنگتن اختلاف خود را در قالب «تلاش برای صلح» روایت می‌کند تا کنترل گفتمانی را بازپس گیرد، در حالی‌که هدفش بازسازی اقتدار سیاسی خویش است. در مقابل، تل‌آویو از «خیانت آمریکا» سخن می‌گوید تا موقعیت خود را همچنان در مقام قربانی و شریک ناگزیر حفظ کند. هر دو روایت، در ظاهر متعارض‌اند اما در جوهر مشترک: هر دو می‌کوشند ضعف را در پوشش اخلاق بیان کنند.  از این پس، رابطه واشنگتن و تل‌آویو نه از ایمان، که از مصلحت تغذیه می‌کند، و در جهانی که معنا مهم‌تر از زور است، همین تغییر می‌تواند نقشه‌ی قدرت را در غرب آسیا از نو بنویسد.

برآیند و نگاه به آینده

سه صحنه‌ی این هفته ــ شرق آسیا، کارائیب و غرب آسیا ــ هر یک به‌نوعی آینه‌ی بحران در مرکز قدرت جهانی‌اند.
وجه مشترک آن‌ها روشن است: قدرت از معنا تهی شده است. ایالات متحده هنوز بزرگ‌ترین بازیگر نظام بین‌الملل است، اما دیگر نمی‌تواند جهان را با زبان خویش توجیه کند. واژگانی چون «آزادی»، «نظم»، و «دموکراسی» که زمانی ابزار مشروعیت‌بخش امپراتوری بودند، امروز پژواکی سرد و خسته دارند. در مقابل، قدرت‌های نوظهور ــ از چین و روسیه تا کشورهای جنوب جهانی ــ در حال ساختن روایت‌هایی تازه‌اند؛ روایت‌هایی که گرچه گاه متناقض و حتی اقتدارگرا هستند، اما به‌دلیل تازگی و استقلال، جذابیت گفتمانی یافته‌اند.
جهان در حال گذار از عصر سلطه به عصر تفسیر است؛ دورانی که در آن، پیروزی نه با تصرف سرزمین، بلکه با تسلط بر معنا حاصل می‌شود. آمریکا اگر می‌خواهد در قرن بیست‌ویکم همچنان قدرتی تعیین‌کننده باقی بماند، باید نه صرفاً اعمال قدرت، بلکه معنای قدرت را بازآفرینی کند. زیرا تاریخ به ما می‌آموزد: امپراتوری‌ها نه با شکست در میدان، بلکه با شکست در زبان فرو می‌ریزند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا