چرا اروپا به اقتصاد جنگی نیاز دارد
وابستگی راهبردی اروپا به توانمندیهای صنعتی و نظامی ایالات متحده، در مواجهه با جنگ فرسایشی اوکراین و تغییر رویکرد مشروط آمریکا، نیاز مبرم قاره سبز به تأسیس یک «اقتصاد جنگی» پایدار را آشکار میسازد.
به گزارش اطلس دیپلماسی، مقالهای با عنوان «چرا اروپا به اقتصاد جنگی نیاز دارد» به قلم امیلیان کاوالسکی (Emilian Kavalski) و ماکسیمیلیان مایر (Maximilian Mayer) در نشنال اینترست (National Interest) منتشر شده است. این مقاله استدلال میکند که پس از سه سال جنگ در اوکراین که بر اهمیت تولید صنعتی در تعیین سرنوشت جنگها تأکید کرد، و همزمان با انتشار سند «راهبرد امنیت ملی» دونالد ترامپ که وابستگی اروپا به ایالات متحده را مشروطتر میسازد، قاره اروپا دیگر نمیتواند بر تأمین دائم بنیادهای مادی دفاعی خود از سوی آمریکا تکیه کند. در ادامه، چکیده مطلب آمده است.
جنگ اوکراین طی سه سال اخیر یادآور حقیقت دیرینهای بوده است: پیروزی در نهایت با تولید رقم میخورد، نه با وعدهها. تولید مهمات، سامانههای پدافند هوایی و پهپادها بسیار حیاتیتر از شعارهای ائتلافها هستند. با این وجود، اروپا که میدان اصلی این درگیری است، همچنان دارای یک اقتصاد دفاعی است که برای تولیدات محدود طراحی شده و نه برای یک جنگ صنعتی فرسایشی طولانیمدت. این واقعیت اکنون با شوک دوم تقویت شده است: انتشار «راهبرد امنیت ملی» دونالد ترامپ که نشان میدهد تعهدات امنیتی ایالات متحده بهطور فزایندهای مشروط، مبتنی بر منافع و مورد مناقشه سیاسی قرار گرفته است. اروپا دیگر نمیتواند فرض کند که ایالات متحده همیشه بنیادهای مادی دفاعیاش را تضمین خواهد کرد.
مشکل اصلی اروپا، مشکل پایداری و تابآوری است؛ درگیریهای شدید در قرن بیست و یکم بسیار مصرفکننده هستند و پیروزی بر پایداری صنعتی استوار است. با این حال، پایگاه دفاعی-صنعتی اروپا برای بهرهوری بهینه شده است، نه برای جهش تولید. تولیدات محدود و پراکنده در سطح ملی، کاهش ذخایر پس از جنگ سرد و هزینههای انرژی بالا، اکوسیستم صنعتی سنگین اروپا را دچار تضعیف کرده است. در نتیجه، حتی پس از سه سال جنگ، اروپا هنوز در جایگزینی سریع تلفات میدان نبرد ناتوان است. این موضوع عمدتاً یک مشکل بودجهای نیست، چرا که هزینههای دفاعی اروپا بهسرعت در حال افزایش است، بلکه یک مشکل تولیدی است. «اقتصاد جنگی» بهمعنای یک وضعیت دائمی صنعتی است که برای تولید نظامی مستمر در شرایط بحرانی طراحی شده و ظرفیت جهش تولید قبل از تشدید درگیریها در آن تعبیه شده است.
ضعف صنعتی اروپا با وابستگی ساختاری به زیرساختهای تحت کنترل ایالات متحده در چهار لایه حیاتی تشدید میشود. نخست، فضا و اطلاعات؛ بخش زیادی از آگاهی رزمی اروپا به سامانههای نظامی و تجاری آمریکا وابسته است. دوم، پشتیبانی و لجستیک تسلیحات؛ بسیاری از پیشرفتهترین سامانههای نظامی اروپا به قطعات و بهروزرسانیهای فنی ارائهشده توسط ایالات متحده وابسته هستند. سوم، بازدارندگی هستهای؛ با استثنای نسبی فرانسه، اروپا به بازدارندگی گسترده آمریکا متکی است. چهارم، زیرساخت مالی؛ تحریمها و سامانههای پرداخت که در زمان بحران به نقاط فشار راهبردی تبدیل میشوند. این وابستگیها که زمانی کارآمد بهنظر میرسیدند، اکنون در عصر جنگ طولانی و رویکرد مشروط آمریکا، به محدودیتهای راهبردی تبدیل شدهاند. صنعت دفاعی اروپا همچنان به سیلوهای ملی با بسترهای تکراری و استانداردهای ناسازگار تقسیم شده است. برعکس، ایالات متحده از یک پایگاه صنعتی نسبتاً یکپارچه بهره میبرد. اروپا در خرید تسلیحات پیشرفته بسیار بهتر از تولید انبوه آنها است، و این عدم تعادل در یک جنگ طولانی به یک آسیبپذیری ساختاری تبدیل میشود. یک اقتصاد جنگی واقعی، تولید مستمر را بر خریدهای مقطعی اولویت میدهد و تولید دفاعی را مستقیماً با نوآوری، انرژی و برنامهریزی نیروی کار ادغام میسازد. راهبرد امنیت ملی جدید آمریکا صراحتاً بیان میدارد که اتحادها دیگر بهعنوان سرنوشت مشترک سیاسی تلقی نمیشوند، بلکه بهعنوان ابزارهای مشروط منافع ملی تعریف میشوند و حمایتها بهعنوان معاملاتی بازتر تلقی میشوند. اروپا نمیتواند امنیت خود را بر امید به چرخههای سیاسی آمریکا بنا کند. استقلال صنعتی بیشتر اروپا، ائتلاف ترنس-آتلانتیک را در برابر تغییرات حزبی مقاومتر میسازد، چرا که شراکت میان شرکای نزدیک به همتراز، پایدارتر از روابط مبتنی بر وابستگی است. خودمختاری راهبردی بهمعنای جدایی از ایالات متحده نیست، بلکه شرط مادی برای همکاری پایدار در مواجهه با اولویتهای متغیر آمریکا است. اروپا نمیتواند همچنان مصرفکننده امنیت باقی بماند؛ باید در مقیاس بزرگ، به تولیدکننده امنیت تبدیل شود./ منبع



