خارجیخاورمیانهنظام بین‌الملل و نهادها

توهم «غرب آسیا جدید»: انعکاس تاریخ در عصر چندقطبی

چگونه تاریخ در عصر چندقطبی، رؤیای نظم تحمیلی را باطل می‌کند.

به گزارش اطلس دیپلماسی، مقاله‌ای با عنوان «توهم “غرب آسیا جدید”: انعکاس تاریخ در عصر چندقطبی» به قلم «اکو ارنادا» (Eko Ernada) در میدل ایست مانیتور (Middle East Monitor) منتشر شده است. این یادداشت با ارجاع به تحلیل‌های مارک لینچ، به بررسی این ایده مکرر می‌پردازد که غرب آسیا می‌تواند «از بالا» و بدون عدالت برای مردم منطقه بازطراحی و مدیریت شود. نویسنده استدلال می‌کند که طرح‌هایی چون «عادی‌سازی» و «نظم جدید»، تکرار تلاش‌های شکست‌خورده استعماری (مانند سایکس-پیکو) برای تحمیل ثبات بدون حل ریشه‌های تاریخی بی‌ثباتی شامل مرزهای استعماری، اقتدارگرایی و اشغال است و تا زمانی که عدالت برقرار نشود، این توهم‌ها در مواجهه با واقعیت فرو خواهند پاشید. در ادامه، چکیده مطلب آمده است.

عبارت «غرب آسیا جدید» قرن‌هاست که به‌عنوان سرابی پرزرق‌‌وبرق در افق سیاسی مطرح شده است؛ عبارتی نویدبخش نظم و صلح ظاهری اما دور از واقعیت. این مفهوم ابتدا در دوره‌های مختلف تاریخی از امپراتوری عثمانی تا دوران جنگ سرد و مدرن به‌کار گرفته شده و دلالت بر بازطراحی منطقه دارد. اما همان‌طور که کارشناسانی مانند مارک لینچ اشاره کرده‌اند، این توهم بر این باور غلط استوار است که می‌توان صلح را بدون عدالت و بدون در نظر گرفتن صدای مردم منطقه تحمیل کرد.

تاریخ منطقه نشان می‌دهد که تقسیم‌بندی‌های استعماری مانند توافق‌نامه سایکس-پیکو پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، دولت‌هایی ساخت که بیش از آنکه نماینده ملت‌ها باشند، ابزار کنترل خارجی بودند و نارضایتی‌ها و شورش‌ها همواره دنبال کردند. با گذر زمان، ایالات متحده جایگاه امپریالیسم اروپایی را به‌عنوان متولی توسعه و امنیت منطقه گرفت، اما تلاش‌هایش به‌جای ایجاد ثبات، مقاومت و بی‌ثباتی به بار آورد.

امروزه سیاست‌های به‌ظاهر جدیدی مانند «عادی‌سازی»، «ادغام» و «کریدورهای دیجیتال» صرفاً بازتابی از تلاش‌های قدیمی در قالب نوین‌اند که همچنان غرب آسیا را به آزمایشگاهی برای کنترل و مدیریت از بالا تبدیل کرده‌اند. دانش و اطلاعات جمع‌آوری‌شده از منطقه، ابزاری برای قدرت است و مانند شرق‌شناسی ادوارد سعید، تولید دانشی است که به کنترل منطقه کمک می‌کند. در عین حال، مردم منطقه بارها نشان داده‌اند که قادر به مقاومت و خودتعریفی هستند، به‌ویژه در چهره‌هایی مانند ناصر مصر، انقلاب ایران و دیپلماسی جدید پادشاهی‌های حاشیه خلیج فارس.

لذا «غرب آسیا جدید» نه یک واقعیت بلکه یک فانتزی سیاسی و معرفتی است که بر پایه نادیده‌گرفتن عدالت و نابرابری‌های تاریخی بنا شده است. تا زمانی که مسئله اشغال و بی‌عدالتی پابرجا باشد، هر طرحی برای بازتصویرسازی منطقه محکوم به شکست خواهد بود. تنها راه‌حل واقعی، تمرکز بر عدالت، احترام به عاملیت مردم منطقه و شکست خاطره سرکوب‌ و سلطه است. قدرت واقعی همیشه از پایین منطقه برخاسته است و چشم‌انداز آتی غرب آسیا نیازمند بازنگری عمیق در این چارچوب‌ها است./ منبع

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا