آیا اروپا برای جنگ آماده است؟
 
						چالشهای آمادگی دفاعی اروپا، دیدگاهها و نگرانیها درباره توان نظامی و اراده برای مبارزه در برابر تهدیدات جهانی، بهویژه در زمینه ناتو و اتحادیه اروپا.
به گزارش اطلس دیپلماسی، یادداشتی با عنوان «آیا اروپا برای جنگ آماده است؟» به قلم فلورانس گاب (Florence Gaub) و رودریک پارکز (Roderick Parkes) در وار آن راکس (War on the Rocks) منتشر شده است. این یادداشت به بررسی بدبینیهای موجود در اروپا نسبت به اراده جنگیدن شهروندان و تأثیر این نگرشها بر سیاستگذاریهای دفاعی میپردازد و تأکید دارد که ضعفهای اجتماعی ممکن است نتیجه سوءتفاهمها و عدم اعتماد متقابل میان دولتها و مردم باشد. در ادامه، چکیده این مطلب آمده است.
جمعیتهای اروپایی آمادگی بیشتری برای جنگ دارند تا آنچه که معمولاً به آنها نسبت داده میشود. مشکل نه در نداشتن اراده برای جنگ، بلکه در بدبینی نخبگان نسبت به آن است. این باور که اروپاییها بیش از حد نرم و محافظتشدهاند، بیش از حد فردگرا و پسا قهرمانی هستند، بهطور ناخودآگاه تصمیمات سیاسی درباره بسیج، استخدام و هزینهها را شکل میدهد. کهنهسربازان، دانشمندان و حتی رهبران اروپایی بهنظر میرسد بیشتر نگران شکافهای اجتماعی در جوامع خود هستند تا تهدیدات خارجی. حتی در جایی که اعتماد بهنفس در حال رشد است، مانند فنلاند یا لهستان، این اعتماد بهنفس اغلب با شک و تردید در این مورد که آیا دیگر متحدان از آنها در صورت حمله دفاع خواهند کرد، همراه است.
این شک و تردید بهنظر معقول میآید، اما ممکن است به پیشبینی خودتحققیابنده تبدیل شود. اراده به جنگ یک مقوله ثابت نیست، بلکه پتانسیلی اجتماعی است که میتواند پرورش یابد یا سرکوب شود. در مسائلی مانند رعایت مالیات، استفاده از رفاه یا کمکهای مالی، میدانیم که اعتماد یا بیاعتمادی در جامعه میتواند نتایج را شکل دهد. دفاع نیز متفاوت نیست. اگر برنامهریزان فرض کنند که جامعه حاضر به اقدام نخواهد بود و سیاستها را بر اساس این باور طراحی کنند، احتمال اینکه جامعه مطابق با انتظارات عمل کند، بیشتر خواهد شد.
نمایشهای بدبینانه رهبران در این زمینه بهراحتی میتواند خودتحققیابنده باشد. مردم احتمالاً زمانی که رهبران سیاسی از سربازگیری برای تنبیه جوانان استفاده میکنند، نه برای ایجاد نیروهای آموزشدیده، لحظه را نخواهند پذیرفت. همینطور وقتی رهبران با اصلاحات عملی برای حل مشکلات جذب یا نگهداری نیروها مخالفت میکنند، مانند اجازه دادن به سربازان برای خوابیدن بیشتر بهدلیل اینکه فکر میکنند نرم است. همچنین، وقتی ارتشها سربازان وظیفه و ذخیره را در نقشهای ایستا، کسلکننده و خطرناک قرار میدهند، از تواناییهای آنها سوءاستفاده میکنند.
مردم از چنین سیاستهایی نشانه میگیرند. همانطور که پنی وانگ، وزیر خارجه استرالیا گفته است، مردم معمولاً بهخاطر ضعف ذاتی از بسیج خودداری نمیکنند، بلکه بهخاطر اینکه میبینند دولت آنها به آنها اعتماد ندارد. هنگامی که دولتها این سیگنال را ارسال میکنند، افراد اعتماد خود را از دست میدهند که دیگران هم نقش خود را ایفا خواهند کرد و اعتماد جمعی کاهش مییابد.
متحدان اروپایی ناتو اکنون تصمیم میگیرند چگونه بهترین سرمایهگذاری را در دفاع خود داشته باشند. یک سوال کلیدی این است که چگونه میتوان بین هزینهکرد در تکنولوژی پیشرفته و ساخت نیروی انسانی توازن ایجاد کرد. خطر این است که توازن اشتباهی پیدا کنند: بهعنوان خوشبینهای تکنولوژیکی و بدبینهای اجتماعی عمل کنند، نوآوری در سختافزار را بپذیرند اما تغییرات جمعیتی، آموزش و تنوع را بهعنوان ضعف ببینند. این نه تنها از نظر تحلیلی نادرست است، بلکه باعث میشود جوامع ویژگیهای برجسته خود را بهعنوان نقص ببینند.
این به این معنی نیست که سیاستمداران و برنامهریزان باید علائم هشداردهنده را نادیده بگیرند. دلایل واقعی برای بدبینی به انسجام اجتماعی در اروپا وجود دارد. قطبیشدن سیاسی در سراسر قاره عمیقتر شده و اعتماد به نهادها کاهش یافته است. نسلهای جوانتر بیشتر به استقلال و رفاه شخصی توجه دارند تا به وظیفه جمعی. همچنین هنگامی که جوامع اروپایی بیشتر متنوع و متحرک شدهاند، تکهتکهتر شدهاند و به شهروندان اعتماد کمتری دارند که دیگران در مواقع حساس بهطور مشترک مسئولیت را به دوش خواهند کشید. اما بدبینی ریشهدار، هنگامی که در برنامهریزی دفاعی وارد میشود، به دام میافتد.
وقتی سیاستمداران شهروندان عادی را با معیارهای سربازان حرفهای آموزشدیده ارزیابی میکنند، نهتنها توانایی مردم برای یادگیری سریع را کمارزش میکنند، بلکه فرض میکنند که مردم انگیزههای حرفهای دارند (که معمولاً افرادی بسیار وظیفهشناس از خانوادهها یا مناطق با سنتهای قوی خدمت نظامی هستند). و وقتی سیاستمداران از معیارهای نسلهای گذشته برای ارزیابی جامعه امروز استفاده میکنند، ظرفیت آن برای مقابله با چالشها یا عملکرد متفاوت از گذشته را دست کم میگیرند.
روی آوردن به استقلال فردی در اروپا بسیار برجسته است. نظرسنجیها نشان میدهند که فردگرایی تمایل بهجنگیدن در زمان صلح را کاهش میدهد. با این حال، در جنگ، مردم برای دفاع از شیوه زندگی خود به ارتش میپیوندند. آزادیهای دموکراتیک، بهویژه، مردم را تشویق میکند که برای آیندهای که خود برگزیدهاند بجنگند. در مقابل، دولتمردان خودکامه که ارزشهای جمعی قویتری دارند، در جنگ شاهد فروپاشی «اتحاد» خود هستند که منجر به فرار جمعی میشود. گزارشهای تحقیقی درباره «اراده به جنگ» بهطور معمول از دادههایی استفاده میکنند که تنها نظر مردم در زمان صلح را نشان میدهد. این نظرسنجیها تنها نحوه تصور مردم از جنگی که هرگز تجربه نکردهاند را ضبط میکنند. جای تعجب نیست که پاسخها ضعیف بهنظر برسد: جنگ ترسناک است و جنگیدن هنوز چیزی است که معمولاً سربازان حرفهای انجام میدهند. مشکل زمانی بهوجود میآید که این حدسها بهعنوان پیشبینیهایی از رفتار واقعی مورد استفاده قرار گیرند.
پژوهشگران در درسهای سیاسی برای ساخت اراده به جنگ، تمایل دارند بهکشورهایی نگاه کنند که دادههای بیشتری دارند و موفقیتهای طولانیتری را ثبت کردهاند. با این حال، اینها معمولاً مواردی هستند که بهترین نمونه برای کشورهای بدون خدمت اجباری نیستند. کشورهایی مانند فنلاند که سیستم خدمت اجباری را حفظ کردهاند، بیش از همه به جامعه خود نزدیک هستند. در این کشورها، سیاستمداران با جامعه تماس بیشتری دارند و این برای شناسایی اراده ملی بهتر از هر داده تحقیقی میتواند باشد. در اروپا، فاصله اجتماعی اکنون در حال کاهش است. پس از جنگ سرد، سیاستمداران بهعنوان یک طبقه جداگانه از شهروندان عادی شدند. بیشتر ارتشها کوچک و حرفهای شدند و ارتباط خود را با تودههای جامعه از دست دادند./ منبع



