
چگونه طرح بزرگ ترامپ برای غرب آسیا ممکن است اسرائیل را به حاشیه براند؟
به گزارش اطلس دیپلماسی، تحلیلی با عنوان «چگونه طرح بزرگ ترامپ برای غرب آسیا ممکن است اسرائیل را به حاشیه براند؟» به قلم مارکو کارنلوس (Marco Carnelos)، در نشریه میدلایستآی (Middle East Eye)، منتشر شده است. این نوشتار بررسی میکند که چگونه راهبرد دونالد ترامپ برای بازسازی نفوذ آمریکا در غرب آسیا از طریق تقویت روابط با کشورهای خلیج فارس و بازنگری در نقش اسرائیل ممکن است جایگاه این کشور را تضعیف کند. نویسنده در پایان، برای راهبرد ترامپ به کنایه آرزوی موفقیت میکند و توصیه میکند همه، بهویژه نتانیاهو، کمربندهای ایمنی خود را ببندند که این امر اشارهای است به تحولات غیرقابلپیشبینی که ممکن است در پی این راهبرد رخ دهد. در ادامه، خلاصه این نوشتار آمده است.
سفر اخیر دونالد ترامپ، رییسجمهور آمریکا به عربستان، قطر و امارات، دو هدف اصلی داشت. نخست، تقویت «اولویت آمریکا» بهعنوان یک برند جهانی، نهتنها برای مردم آمریکا بلکه برای کشورهای دیگر، بر اساس این باور که آنچه برای آمریکا خوب است، برای جهان نیز مفید است. دوم، احیای «پاکس امریکانا» (صلح آمریکایی) در غرب آسیا؛ منطقهای که به دلیل منابع انرژی، مسیرهای تجاری و بیثباتیهایش از اهمیت راهبردی برخوردار است.
ترامپ برای تحقق هدف اول، سه کشور ثروتمند خلیج فارس را انتخاب کرد تا در اقتصاد آمریکا سرمایهگذاری کنند. طی ربع قرن گذشته، برند «آمریکا» به دلیل جنگهای بیپایان در غرب آسیا، که به هرجومرج و مهاجرت غیرقانونی دامن زده، سیاستهای تحریمی که متحدان و دشمنان را آزرده و طرحهای مالی غیرمنضبط والاستریت که به بحران مالی جهانی منجر شده، آسیب دیده است. در داخل آمریکا، بحثهای مربوط به فرهنگ «بیداری» و «لغو» به قطبیسازی بیسابقهای دامن زده و سیاستهای اقتصادی که به نفع نخبگان ثروتمند است، نابرابریها و نارضایتیها را افزایش داده و بدهی ملی به ۳۶ تریلیون دلار رسیده است. ظهور نظم چندقطبی جهانی، با گروههایی مانند بریکس و رشد چین، جایگزینی برای نظم مبتنی بر هژمونی آمریکا ارائه میدهد. در این زمینه، سفر ترامپ به خلیج فارس تلاشی برای بازسازی جذابیت آمریکا بود، بهویژه پس از خشم ناشی از سیاستهای تعرفهای او.
سیاستهای تعرفهای ترامپ حتی اوراق قرضه خزانهداری آمریکا را که نرخ بهره آنها به مرز خطرناک پنج درصد نزدیک شده، در معرض خطر قرار داده و بازپرداخت بدهی عظیم آمریکا را دشوار کرده است. در بازسازی برند آمریکا بر اساس دیدگاه ترامپ، هیچ تابویی وجود ندارد. حتی جایگاه دلار بهعنوان ارز ذخیره جهانی، که به گفته مشاوران اقتصادی او به دلیل کسری تجاری بزرگ به یک بدهی تبدیل شده، قابلبحث است. با این حال، واشنگتن آماده نیست این امتیاز را کنار بگذارد، بلکه معتقد است جهان باید هزینه آن را جبران کند.
هدف دوم سفر، احیای پاکس امریکانا در غرب آسیا بود. این منطقه به دلیل منابع انرژی و مسیرهای تجاری و همچنین بیثباتیهایی که میتوان از آنها علیه متحدان یا دشمنان استفاده کرد، اهمیت دارد. تنشهای منطقهای میتوانند بهعنوان «سلاح مهاجرت» علیه اروپا یا متحدان شکنندهای مانند مصر و اردن عمل کنند. برچسبزدن به گروهها بهعنوان «تروریستی» میتواند نقاط ضعف روسیه، با اقلیتهای مسلمانش را هدف قرار دهد. سیاستهای هماهنگ انرژی با تولیدکنندگان بزرگ نفت منطقه میتواند اوپکپلاس را تضعیف کرده و بر چین، که به نفت خلیج فارس وابسته است، فشار آورد. همچنین، این سیاستها میتوانند مسیرهای تجاری در حال توسعه بین شرق آسیا و اروپا، مانند ابتکار کمربند و جاده چین را مهار کنند. پیام ضمنی ترامپ به کشورهای خلیج فارس این بود: یا با اوپکپلاس قیمتهای جهانی نفت را دستکاری کنید و به نظم نوظهور جهانی با محوریت چین بپیوندید، یا با آمریکا برای شراکت اقتصادی پرسودتر همکاری کنید.
عربستان، قطر و امارات گزینه دوم را انتخاب کردند و با سرمایهگذاریهای کلان، از جمله قرارداد ۱.۴ تریلیون دلاری امارات در ۱۰ سال، که با توجه به تولید ناخالص داخلی پانصد میلیارد دلاری این کشور شگفتانگیز است، به استقبال ترامپ رفتند. این سرمایهگذاریها ممکن است نشانه انتخابی قاطع یا تلاشی برای خرید زمان باشد. این اعلامیهها برای تأثیرگذاری بر بازارهای جهانی و سرمایهگذاران طراحی شدهاند.
نکته قابلتوجه دیگر، جایگاه اسرائیل در این تحولات است. پیش از سفر به خلیج فارس، ترامپ اقداماتی انجام داد که برای بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، ناخوشایند بود؛ از قبیل مذاکره مستقیم با حماس، توافق جداگانه با حوثیهای یمن بدون محافظت از اسرائیل، ازسرگیری مذاکرات هستهای با ایران و انعقاد قراردادهای بزرگ با عربستان بدون الزام به عادیسازی روابط با اسرائیل. این اقدامات نشان میدهد که ترامپ ممکن است اسرائیل را در طرح بزرگ منطقهای خود بیش از یک دارایی، یک بدهی بداند. هنوز مشخص نیست که آیا این دیدگاه صرفاً به نتانیاهو و سیاستهای او محدود است یا نشانهای از تغییر گستردهتر در نقش اسرائیل در منطقه است.
استاندارد سنتی سیاست آمریکا در غرب آسیا که بر حمایت بیقیدوشرط از اسرائیل استوار بود، به نظر میرسد کنار گذاشته شده است. ترامپ آماده است هر سنت دیپلماتیک یا رویهای را زیر پا بگذارد، همانطور که در دیدار اخیرش با رهبر موقت سوریه و لغو تحریمهای دمشق دیده شد، حتی در حالی که دولت جدید تضمینی برای سیاستهای فراگیر ارائه نکرده و خشونتهای فرقهای ادامه دارد. در حالی که رهبران اروپایی به نظر در مسیرهای بیحاصل حرکت میکنند، ترامپ مصمم است قوانین جدیدی وضع کند و با شرکای «باثبات و قابلاعتماد» مانند رهبران خلیج فارس و رییسجمهور ترکیه همکاری کند. او امیدوار است روزی بازیگران بزرگتری مانند رؤسایجمهور چین و روسیه به طرح بزرگ او، که بر این باور استوار است که معاملات تجاری میتوانند هر مشکلی را حل کنند، بپیوندند./ منبع