زمینبازی امپراتوری: هستهای، ملیگرایی و جنون مهندسیشده در جنوب آسیا
بهگزارش اطلس دیپلماسی، مقالهای با عنوان «زمینبازی امپراتوری: هستهای، ملیگرایی و جنون مهندسیشده در جنوب آسیا» که بهقلم جنید اس. احمد (Junaid S. Ahmad)، در نشریه میدل ایست مانیتور (Middle East Monitor)، منتشر شده است، بر این باور است که حمله تروریستی اخیر در منطقه پهلگام، بار دیگر تنشهای هستهای بین هند و پاکستان را شعلهور کرد و نشان داد که ناسیونالیسم کور، مداخله قدرتهای خارجی و سرکوب کشمیریها، منطقه را به آستانه فاجعه میبرد. در ادامه چکیده این مقاله را میخوانید.
در پی حمله تروریستی یک ماه پیش در منطقه پهلگام تحت اشغال هند، جنوب آسیا با دو قدرت هستهای هند و پاکستان را در آستانه فاجعهای عظیم قرار دارد. این حمله که جرقهای برای بسیج جنگندهها و موشکها بود، بار دیگر نشان داد که بازدارندگی هستهای لزوما حکم ضمانتگر امنیت را ندارد، بلکه قماری با مخاطرات آخرالزمانی است. من این درگیری را نه جنگی رسمی، بلکه نمایشی خطرناک از فقدان عقلانیت در رهبری منطقه و ژئوپلیتیک جهانی میدانم.
من ملیگرایی نمایشی هند و پاکستان را رد میکنم. آن ملیگرایی که هر درگیری را به مسابقهای برای غرور ملی بدل میکند. در جنگ هستهای، برندهای وجود ندارد؛ «پیروزی» برابر است با نابودی کامل. روایتهای بازدارندگی هر دو کشور، بر این فرض استوارند که رهبرانشان منطقی و مصون از فشارهای پوپولیستیاند، اما تاریخ اخیر این فرض را باطل میکند. در این میان، کشمیریها، قربانیان اصلی، به حاشیه رانده شدهاند. کشمیر، کانون این دیوانگی، نه فقط سرزمینی مورد مناقشه، بلکه یادآور وعدههای ناکام و میراث استعماری است. مردم آن زیر نظارت، سانسور، و حضور نظامی خفقانآور رنج میبرند، اما حق تعیین سرنوشتشان که از سوی غرب بهصورت سلیقهای با آن برخورد میشود نادیده گرفته شده و مقاومتشان «تروریسم» خوانده میشود.
هند با وجود رشد اقتصادی و حمایت غرب، بهعنوان قدرتی زیرامپریالیستی توصیف میشود که خود را تضعیف میکند. همسویی با استراتژی هند-آرام دولت آمریکا، هند را به شریکی زیاندیده بدل کرده است. در داخل، هند با فرقهگرایی و اقتدارگرایی دستوپنجه نرم میکند. خرید تسلیحات غربی و تقلید از گفتمان واشنگتن، برتری استراتژیک برایش به ارمغان نیاورده است؛ تهاجمات مرزی و رهگیری پهپادها این را نشان میدهد. واکنش دولت مودی به واقعه پهلگام، با رسانههای ملیگرا و پارانویای هندوگرایانه، نه سیاست، که نمایشی بود که جنگ را به فاجعه نزدیک کرد.
من نظریهپردازان عقلانیت را که بازدارندگی را آرامشبخش میدانند، نقد میکنم. هند با غرور آسیبدیده و فشار برای نمایش قدرت، خطرناکتر شده است. انگیزه «ضربه سختتر» در آینده، پایانیافته نیست و بلکه در کمین است. قدرتهای بزرگ، بهویژه آمریکا، با فروش تسلیحات به هر دو طرف، منطقه را به آزمایشگاهی سودآور بدل کردهاند. واشنگتن صلح را موعظه میکند، اما به هند سامانههای پیشرفته و به پاکستان جاسوسافزار اسرائیلی میفروشد. برای مجتمع نظامی-صنعتی آمریکا، جان میلیونها نفر در جنوب آسیا اهمیتی ندارد؛ سود فروش تسلیحات اولویت است.
پاکستان با فناوری نظامی چینی، از جمله رادارها و موشکها، در این درگیری عملکرد بهتری نسبت به تسلیحات غربی هند داشت، که شوکی به غرب وارد کرد. این نه بهخاطر نبوغ ژنرال عاصم منیر، که بهدلیل هنر مهندسان پاکستانی و چینی بود. منیر که خود را «فیلد مارشال» میخواند، بیشتر در سرکوب داخلی مهارت دارد تا دفاع مرزی. در این میان، سایه عمران خان، نخستوزیر زندانی، بر سیاست پاکستان سنگینی میکند. حبس او پیامی است: وفاداری به ارتش بر رأی مردم ارجحیت دارد. شکاف بین سربازان و ژنرالها عمیقتر شده و فساد نخبگان، ارتش را از درون تضعیف میکند.
من راهحل را نه در موشکها، بلکه در پایان دادن به استبداد داخلی میدانم. برای هند، این بهمعنای رد پروژه فاشیستی «هندوتوا» و ساخت دموکراسی واقعی است. برای پاکستان، یعنی رهایی از سلطه ارتش و مافیای سیاسی. برای هر دو، تکمیل پروژه ۱۹۴۷ یعنی رهایی از نظام امپریالیستی: ترس از همسایه، پرستش غرب، و واگذاری حاکمیت به وامهای صندوق بینالمللی پول و تسلیحات آمریکایی. حاکمیت واقعی در عدالت، کرامت، و دموکراسی است. این درگیری، هشداری تاریخی بود: تا زمانی که هند و پاکستان در دام امپراتوری -یکی از طریق استثناگرایی هندوتوا و دیگری از طریق فئودالیسم نظامی- بمانند، منطقه تفنگی بر شقیقه خود خواهد داشت. راه نجات در خوداصلاحی و مقاومت در برابر دستکاری خارجی است؛ وگرنه هر آتشبس، صرفا مکثی در شمارش معکوس است. /منبع



