امنیت و دفاعخاورمیانهداخلی

امنیت وارونه و چالش‌های برنامه هسته‌ای صلح‌آ‌میز ایران

به گزارش اطلس دیپلماسی، یادداشتی با ‌عنوان «امنیت وارونه و چالش‌های برنامه هسته‌ای صلح‌آ‌میز ایران» به قلم جمشید پرویزی در دیپلماسی ایرانی منتشر شده است. نویسنده با اتکا به نظریه‌های سازه‌انگاری و نقد امپراتوری، استدلال می‌کند که تهدید هسته‌ای ایران بیش از آنکه واقعیتی عینی باشد، محصول برساخت‌های هویتی و منافع قدرت‌های هژمونیک غرب است که با معیارهای دوگانه، امنیت و مشروعیت را بازتعریف می‌کنند. در ادامه، چکیده این یادداشت آمده است.


برنامه هسته‌ای ایران در چارچوب رویکرد قدرت‌های غربی، به‌ویژه آمریکا و اروپا، نه براساس ظرفیت‌های واقعی بلکه بر مبنای ساخت‌های هویتی و منافع هژمونیک آنان ارزیابی می‌شود. در نظریه سازه‌انگاری، تهدید پدیده‌ای اجتماعی و ساخته روابط میان بازیگران است. از این منظر، خطرآفرینی یک سلاح هسته‌ای وابسته به هویت دارنده آن است؛ سلاح انگلیس برای آمریکا یا سلاح پاکستان برای چین تهدید محسوب نمی‌شود. هویت ایران در نگاه غرب «بربر امپراتوری» است و تلاش برای دستیابی به قدرت، به‌ویژه قدرت هسته‌ای، به‌منزله به چالش‌کشیدن نظم موجود تلقی می‌شود، حال آنکه زرادخانه اتمی اسرائیل مشروع جلوه داده می‌شود».

این رویکرد به «امنیت وارونه» منجر شده که در آن امنیت تنها بر اساس تهدید به منافع غرب تعریف می‌شود. بسیاری از کشورها قدرت‌های غربی را نیز تهدید می‌دانند، اما موقعیت هژمونیک، آن‌ها را از این برچسب مصون می‌کند. چنین تعریفی ریشه در سوابق استعمار و میل به تداوم سلطه دارد. معیارهای دوگانه در تعریف تروریسم نیز مشهود است؛ رویدادهای کوچک در غرب به‌عنوان تروریسم محکوم می‌شود، اما کشتار وسیع غیرنظامیان در غزه واکنش مشابهی ندارد. در این چارچوب، حق امنیت به‌طور نسبی و تنها برای شهروندان امپراتوری اعمال می‌شود. آمریکا با وجود فاصله جغرافیایی و فقدان دلایل ملموس، حق احساس تهدید از ایران را قائل است، اما ایران با سابقه مداخلات و حضور نظامی آمریکا در پیرامونش، از چنین حقی محروم می‌شود».

در کنار فشارهای سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی، رسانه‌های غربی نیز با هدف بدنام‌سازی و انزوای کشورهای مخالف نظم موجود عمل می‌کنند. این رویکرد با روایت‌های گزینشی و دوگانه، تهدیدآفرینی چنین کشورهایی را در اذهان تثبیت می‌کند. نمونه‌هایی چون بستن کنسول‌گری‌های آلمان پس از اعدام جمشید شارمهد یا اخراج سفیر ایران توسط استرالیا در پی اتهامات اثبات‌نشده، بازتابی از این سیاست هستند که با استانداردهای مشابه در سایر مناطق متفاوت است».

چالش اصلی برای ایران، انحراف از نظم امپراتوری است؛ امری که غرب را به گسترش ایران‌هراسی و اِعمال فشارهای همه‌جانبه واداشته است. این فشارها نارضایتی داخلی را افزایش داده، جامعه را خسته کرده و تقابل مردم با دولت را تشدید می‌کند. در صورت ناکامی این فشارها، مرحله بعد، گرفتارکردن دولت‌ها در چرخه دیکتاتوری و شکست انقلاب‌ها است. فشار شدید خارجی، دولت‌ها را به‌سمت سرکوب داخلی سوق می‌دهد و این امر، روایت منفی از آن‌ها را تثبیت می‌کند. نتیجه این چرخه، فروپاشی و بازگشت به نظم پیشین است که ملت‌ها را از پیگیری استقلال و آزادی مأیوس می‌کند و آنان را «بربرهای امپراتوری» باقی می‌گذارد.

در نظم وارونه، امنیت مفهومی ابزاری و محدود به منافع خاص غرب است و حتی دستیابی یک ملت به فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای براساس برداشت هویتی قضاوت می‌شود. این نگاه به‌جای ایجاد امنیت پایدار، بی‌عدالتی، نفاق و بی‌اعتمادی را گسترش داده و زمینه بی‌ثباتی‌های بیشتر را فراهم می‌آورد. ایران نمونه بارزی از این رویکرد است که با وجود نبود شواهد درباره تسلیحات هسته‌ای، هدف اتهامات و تهدیدهای قدرت‌هایی قرار دارد که خود بزرگ‌ترین دارندگان و استفاده‌کنندگان تاریخی این سلاح‌ها هستند. در این چارچوب، چنانچه ایران از گذرگاه کنونی عبور کند و از نظم وارونه امپراتوری خارج شود، می‌تواند به الگویی تأثیرگذار برای جهان سوم بدل شود./ منبع 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا