نقد کتاب

ژئواستراتژیست‌ها کجا رفته‌اند؟

به گزارش اطلس دیپلماسی، یادداشتی با عنوان «ژئواستراتژیست‌ها کجا رفته‌اند؟» نوشته‌ تئودور بانزل (Theodore Bunzel)، منتشرشده در نشریه فارن پالیسی (Foreign Policy)، زندگی و میراث زبیگنیِف  برژینسکی، استراتژیست برجسته آمریکایی را بررسی کرده و به تحلیل دلایل کمبود متفکران ژئواستراتژیک مشابه در سیاست خارجی کنونی آمریکا می‌پردازد. این یادداشت با تمرکز بر دیدگاه‌های نوآورانه برژینسکی و تغییرات ساختاری در نظام سیاست‌گذاری آمریکا، استدلال می‌کند که بوروکراسی پیچیده و تمرکز بر تخصص عملیاتی، مانع ظهور استراتژیست‌های بزرگ شده است.


زبیگنیِف برژینسکی، یکی از برجسته‌ترین استراتژیست‌های سیاست خارجی آمریکا، موضوع اصلی یادداشتی است که به بررسی زندگی، اندیشه‌ها و میراث او و همچنین کمبود متفکران مشابه در آمریکا می‌پردازد. برژینسکی، متولد لهستان و مشاور امنیت ملی جیمی کارتر، به دلیل دیدگاه‌های نوآورانه و استقلال فکری‌اش شناخته می‌شود. او که در سال ۲۰۱۰ در گفت‌وگویی اظهار داشت هیچ فرد خاصی تأثیر عمده‌ای بر سیاست خارجی‌اش نداشته، به دلیل دیدگاه‌های منحصربه‌فرد و عدم وابستگی به دسته‌بندی‌های رایج سیاسی، شخصیتی متمایز بود. او از یک سو حامی دموکرات‌ها و از سوی دیگر مورد تحسین تیم سیاست خارجی رونالد ریگان بود، در حالی که در دوران جورج دبلیو بوش با نومحافظه‌کاری مخالف بود و از باراک اوباما حمایت کرد.

برژینسکی با هنری کیسینجر، دیگر استراتژیست برجسته، مقایسه می‌شود. هر دو مهاجر اروپایی و از استادان دانشگاه به مشاور امنیت ملی تبدیل شدند، اما دیدگاه‌هایشان متفاوت بود. کیسینجر، با دیدگاهی بدبینانه نسبت به آینده آمریکا و تمرکز بر توازن قدرت از طریق دتانت، به دنبال موازنه با شوروی بود. برژینسکی اما با اعتقاد به ضعف‌های ایدئولوژیک و سیاسی اتحاد جماهیر شوروی و اطمینان به پیروزی آمریکا در جنگ سرد، رویکردی تهاجمی‌تر داشت. او به دلیل تجربه تاریخی لهستان تحت سلطه شوروی، دیدگاهی ضدروسی داشت و بر آزادی اروپای شرقی تأکید می‌کرد.

ادوارد لوس در کتاب جدید خود، «زبیگ: زندگی زبیگنیِف برژینسکی، پیامبر قدرت بزرگ آمریکا»، زندگی این استراتژیست را با جزئیات شرح می‌دهد. این کتاب ویژگی‌های شخصیتی برژینسکی، از جمله شوخ‌طبعی، رقابت‌جویی، صرفه‌جویی و تعهد عمیق به خانواده را برجسته می‌کند. لوس نشان می‌دهد که آمریکا دیگر استراتژیست‌های بزرگی مانند برژینسکی یا کیسینجر تولید نمی‌کند. بخشی از این امر به دلیل شرایط خاص نسل پس از جنگ جهانی دوم است که متفکرانی متمرکز بر نظم جهانی پرورش داد. با این حال، تغییرات در ساختار سیاست‌گذاری خارجی آمریکا نیز نقش مهمی دارد. شورای امنیت ملی که در زمان برژینسکی چند ده نفر عضو داشت، اکنون صدها نفر را در بر می‌گیرد و به تخصص عملیاتی بیش از عمق استراتژیک نیاز دارد. کیسینجر در سال ۲۰۱۷ پس از درگذشت برژینسکی اظهار داشت که جهان بدون او و دیدگاه‌های مترقی‌اش جای خالی‌تری است.

برژینسکی، فرزند یک دیپلمات لهستانی، در مونترال بزرگ شد و از کودکی به تاریخ و مسائل لهستان علاقه‌مند بود. او در هاروارد، دکتری خود را در رشته شوروی‌شناسی گرفت و در کتاب «بلوک شوروی: وحدت و تعارض» (سال ۱۹۶۰) استدلال کرد که تنوع ملی‌گرایانه در بلوک شوروی نقطه ضعف آن است. او معتقد بود که اتحاد جماهیر شوروی نمی‌تواند هویت یکپارچه‌ای ایجاد کند و این پیش‌بینی با فروپاشی شوروی در سال‌های بعد تأیید شد. برژینسکی در دوران فعالیت در وزارت خارجه در دولت لیندون جانسون، از تعامل مسالمت‌آمیز با اروپای شرقی برای جدایی آن از مسکو حمایت کرد. اما نقش او به‌عنوان مشاور امنیت ملی کارتر بود که او را در مرکز سیاست خارجی آمریکا قرار داد. در رقابت با سایرس ونس، وزیر خارجه، برژینسکی با ایده‌های نوآورانه و نزدیکی به کارتر، نفوذ بیش‌تری کسب کرد.

او دتانت را که به سیاست کاهش تنش‌ها و بهبود روابط دیپلماتیک بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد اشاره دارد، به نفع شوروی می‌دانست و به جای آن، روابط با چین را تقویت کرد. در سال ۱۹۷۹، روابط آمریکا و چین عادی‌سازی شد و برژینسکی با دنگ شیائوپینگ همکاری نزدیکی داشت. او از این رابطه برای تضعیف شوروی استفاده کرد، از جمله با حمایت از مقاومت افغانستان پس از تهاجم شوروی در سال ۱۹۷۹، که به باتلاقی برای مسکو تبدیل شد. برژینسکی همچنین از حقوق بشر به‌عنوان ابزاری برای فشار ایدئولوژیک بر شوروی حمایت کرد و با پاپ ژان‌پل دوم، هم‌وطنش، همکاری نزدیکی داشت.

با این حال، انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ به میراث برژینسکی آسیب زد. او خطر این انقلاب را پیش‌بینی کرد، اما حمایت از عملیات پنجه عقاب برای نجات گروگان‌های آمریکایی، که با شکست مواجه شد، به شکست انتخاباتی کارتر کمک کرد. برژینسکی همچنین به اشتباه تصور می‌کرد شوروی پشت تحولات ایران است، دیدگاهی که بیش از حد بدبینانه بود. با این حال، پیش‌بینی او درباره فروپاشی کمونیسم در کتاب «شکست بزرگ» (سال ۱۹۸۹) و تجزیه شوروی به ملیت‌های تشکیل‌دهنده‌اش، دقیق بود.

برژینسکی در دوران پس از جنگ سرد نسبت به توانایی آمریکا برای رهبری جهانی بدبین شد. او از ناتوانی جورج اچ. دبلیو. بوش در تعریف نظم نوین جهانی و ناکامی کلینتون در حل مسئله اسرائیل و فلسطین انتقاد کرد. او همچنین جنگ عراق جورج دبلیو بوش و جنگ جهانی علیه ترور را به‌شدت نقد کرد. درباره روسیه، او پیش‌بینی کرد که فدراسیون روسیه به سوی بازپس‌گیری امپراتوری حرکت خواهد کرد و بر اهمیت اوکراین تأکید داشت، با این استدلال که بدون اوکراین، روسیه نمی‌تواند امپراتوری باشد.

ویژگی‌های یک استراتژیست خوب، شامل دیدگاه تاریخی، شهود سیاسی، تلفیق رشته‌های مختلف و اصالت فکری است. برژینسکی از گروه‌فکری واشنگتن اجتناب می‌کرد و استقلال فکری خود را حفظ می‌کرد. او با شجاعت فکری و رقابت‌جویی، رقبای خود را کنار می‌زد، اما هدفش پیشبُرد ایده‌ها بود، نه کسب قدرت برای اِعمال قدرت. در دوران جانسون، او با هوشمندی، داستانی درباره سخنرانی رابرت اف. کندی ساخت تا رییس‌جمهور را به پذیرش استراتژی خود ترغیب کند.

ساختار کنونی سیاست خارجی آمریکا، با بوروکراسی عظیم و تمرکز بر مدیریت عملیاتی، ظهور استراتژیست‌هایی مانند برژینسکی را دشوار کرده است. دانشگاه‌ها نیز دیگر متفکران برجسته بین‌المللی تولید نمی‌کنند و توجه عمومی به مسائل داخلی معطوف شده است. برژینسکی در اواخر عمر از ناآگاهی آمریکایی‌ها نسبت به مسائل خارجی ابراز تأسف می‌کرد و معتقد بود که این ناآگاهی، همراه با ناسیونالیسم و پوپولیسم، آمریکا را از نقش رهبری جهانی دور می‌کند. او به کاهش آگاهی عمومی اشاره می‌کرد، مثلاً اینکه یک‌سوم دانش‌آموزان آمریکایی نمی‌توانند اقیانوس آرام را روی نقشه پیدا کنند. این دیدگاه او را در ادامه سنت متفکرانی مانند جورج کنان قرار می‌دهد که از سطحی‌نگری جامعه آمریکا انتقاد می‌کردند./ منبع

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا