
تاریخ بیخردی یا عقلانیت ویرانگر؟
نقدی ساختاری بر کتاب «تاریخ بیخردی» باربارا تاکمن
مقدمه: فریب سادهانگاری اخلاقی در تاریخنگاری سیاسی
باربارا تاکمن در کتاب مشهور خود، تاریخ بیخردی، قصد دارد پرده از یکی از معماهای بنیادین تاریخ سیاسی بردارد: چرا حکومتها و رهبران سیاسی، با آگاهی از پیامدهای فاجعهبار تصمیمات خود، باز هم مسیرهای خطا را برمیگزینند؟ پاسخ تاکمن بسیار ساده و جذاب است: بیخردی! بهزعم او، انتخابهای سیاسی بسیاری از بزرگان تاریخ صرفاً ناشی از جهل خودخواسته، غرور و خودفریبی است.
اما چنین تحلیلی اگرچه به ظاهر روشنگر است، در واقع یکی از خطرناکترین نوع سادهانگاریهای تاریخی و سیاسی به شمار میآید. چرا؟ چون واقعیت سیاست جهانی، پیچیدهتر و عمیقتر از درک صرفاً اخلاقی و فردمحور است. خطاهای سیاسی که تاکمن آنها را بهعنوان «بیخردی» برمیشمارد، اغلب محصول عقلانیتی پیچیدهاند که در چارچوب مناسبات قدرت، سود و سلطه تعریف میشود؛ عقلانیتی که بهجای نجات بشر، ویرانی و فلاکت تولید میکند.
این نقد در پی آن است تا با اتکا به نظریههای ساختاری و مطالعات انتقادی سیاست جهانی، کتاب تاکمن را بازخوانی کند و نشان دهد چگونه تحلیل او از «بیخردی» به یک داستان اخلاقی سادهشده تقلیل یافته که عمق منطقهای ساختاری و نظاممند سیاست را نادیده میگیرد.
بیخردی از نگاه تاکمن: روایت اخلاقی و فردی
تاکمن «بیخردی» را به معنای نادانی خودخواسته و پافشاری بر تصمیمات خطا میداند؛ تصمیماتی که حتی در برابر شواهد فراوان، همچنان ادامه مییابند. او با بهرهگیری از نمونههای تاریخی گوناگون، از جنگ تروا و جنگ ویتنام گرفته تا سیاست بریتانیا در مستعمرات، سعی میکند نشان دهد چگونه تصمیمات سیاسی تحت تأثیر غرور، خودمحوری و فقدان قضاوت عقلانی، کشورها و ملتها را به بحران میکشاند.
اما نکته مهم این است که در این روایت، «خرد سیاسی» به مثابه امری در دسترس و حتی ضروری فرض میشود که صرفاً به علت ضعف اخلاقی یا کمتجربگی رهبران، از تحقق باز میماند. به بیان دیگر، تاکمن سیاست را صحنه نبرد میان عقل و جهل، خرد و بیخردی میبیند و عمقهای ساختاری و اقتصادی قدرت را نادیده میگیرد.
غیبت تحلیل قدرت و منافع نظاممند
اساساً مشکل اصلی تحلیل تاکمن، عدم توجه به ساختارهای کلان قدرت است. پرسشهایی حیاتی که تاکمن پاسخ نمیدهد عبارتاند از:
- چه نیروهای نظاممند در پس تصمیمات سیاسی ایستادهاند؟
- چگونه منطق سرمایهداری جهانی، نظامهای نظامی و ایدئولوژیهای مسلط، انتخابها را شکل میدهند؟
- نقش منافع اقتصادی و سلطه در پدیدآوردن این «بیخردیها» چیست؟
در واقع، آنچه تاکمن «بیخردی» میخواند، میتواند در بسیاری از موارد عقلانیتی باشد که برای حفظ ساختارهای نابرابر قدرت و نظام سرمایهداری جهانی ضروری است. چنین عقلانیتی شاید از منظر اخلاقی نامشروع و فاجعهبار باشد، اما از منظر ساختاری کاملاً عقلانی و هدفمند.
این فقدان تحلیل ساختاری باعث میشود کتاب تبدیل به اثری شود که صرفاً به قضاوت اخلاقی درباره شخصیتها و رهبران سیاسی اکتفا میکند، بدون آنکه نظامهای بزرگتر اقتصادی، ژئوپولیتیکی و ایدئولوژیکی را به نقد بکشد.
عقلانیت ویرانگر: تاریخ سیاست به مثابه کارزار سلطه
از منظر نظریههای انتقادی سیاسی، بسیاری از جنگها و بحرانهایی که تاکمن به عنوان بیخردی معرفی میکند، در واقع محصول عقلانیت سلطهاند. برای نمونه، جنگ ویتنام نه یک اشتباه تاریخی ساده بلکه محصول عقلانیت امپریالیستی آمریکاست؛ عقلانیتی که برای حفظ هژمونی خود در جنگ سرد و مقابله با اتحاد جماهیر شوروی، دست به هر اقدامی میزند، حتی به قیمت کشتار میلیونها انسان.
به همین ترتیب، سیاستهای استعماری، سرکوب جنبشهای استقلالطلبانه و دخالتهای نظامی در کشورهای مختلف نیز نه به دلیل جهل یا بیخردی، بلکه به دلیل منطق حفظ منافع اقتصادی و سیاسی قدرتهای بزرگ بودهاند.
این «عقلانیت ویرانگر» که با بهرهگیری از ساختارهای قدرت، ابزارهای نظامی، رسانهای و اقتصادی به بقاء خود ادامه میدهد، اساس سیاست جهانی را شکل میدهد و در عمل بیعدالتی، خشونت و فقر را بازتولید میکند.
بازخوانی معاصر: از تاکمن تا سیاست جهانی امروز
اگر کتاب تاکمن را معیار قضاوت قرار دهیم، باید بسیاری از اقدامات امروز جهان را هم بیخردانه بدانیم؛ از حمله به عراق گرفته تا سیاستهای تحریمی علیه ایران و ونزوئلا و حمایت بیقید و شرط از اسرائیل در سرکوب فلسطین. اما با رویکرد ساختاری، اینها نه اشتباه، بلکه انتخابهای دقیق و حسابشدهایاند که در چارچوب منطق بقاء و سلطه در نظام جهانی سرمایهداری معنا پیدا میکنند.
در این منظر، سیاست جهانی پر از «عقلانیتهای ویرانگر» است که بحران، جنگ و فلاکت انسانی را به صورت سیستماتیک تولید میکنند؛ نه «بیخردی»های پراکندهای که ناشی از خطاهای فردیاند.
جمعبندی: از اخلاقگرایی سادهانگارانه به تحلیل ساختاریِ عمیق
تاریخ بیخردی اثر ارزشمندی است که توانسته به زبانی جذاب برخی از شکستهای فاجعهبار سیاسی را روایت کند، اما تحلیل آن با محدود کردن مشکل به «بیخردی» فردی، از بازخوانی عمیقتر و ریشهای سیاست جهانی بازمیماند.
جهان امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند نقدی ساختاری و عمیق از عقلانیتهای حاکم بر قدرت است؛ عقلانیتهایی که با همه نظم و محاسباتشان، ویرانی، نابرابری و ظلم را بازتولید میکنند.
بنابراین، باید از خوانش سادهانگارانه تاکمن فراتر رفت و تاریخ سیاست را نه به عنوان مجموعهای از «خطاهای خرد» بلکه به عنوان بازتابی از «عقلانیتهای سلطه» درک کرد. این تنها راهی است که میتواند ما را به فهمی واقعبینانهتر از سیاست جهانی و راههای تغییر آن رهنمون شود.