چرا حزب سوم ایلان ماسک شکست خورد
به گزارش اطلس دیپلماسی یادداشتی با عنوان «چرا حزب سوم ایلان ماسک شکست خورد» از راس بارکان (Ross Barkan) در آنهرد (UnHerd) منتشر شده است، این یادداشت به بررسی دلایل ناکامی تلاش ایلان ماسک برای ایجاد یک حزب سیاسی سوم در آمریکا میپردازد و ساختار دوحزبی مستحکم، محدودیتهای قانونی و ویژگیهای خاص رایدهندگان آمریکایی را عامل اصلی میداند، ضمن آنکه به توانایی احزاب موجود در جذب و همگراکردن نیروهای رقیب اشاره میکند؛ در ادامه، چکیده این مطلب آمده است.
ایلان ماسک در گذشته وعده راهاندازی حزب جدیدی به نام «حزب آمریکا» داده بود تا رأیدهندگان ناراضی از دو حزب اصلی را جذب کند، اما بهسرعت از این پروژه فاصله گرفت و تمرکز خود را به کسبوکارهایش معطوف کرد. نگرانی از احتمال جلب نظر جمهوریخواهان و ترس از اینکه حزب جدید ممکن است آراء آنها را کاهش دهد، از دلایل اصلی این عقبنشینی بود.
مسیر ماسک در سیاست آمریکا همواره نامشخص بود. او که زمانی به دمکراتها گرایش داشت، پس از خرید توییتر (X) به حوزه ترامپ نزدیک شد و در انتخابات سال ۲۰۲۴ حامی مالی پرکاری برای حزب جمهوریخواه و کارزار ترامپ شد. تلاش او برای کاهش بودجه فدرال از طریق طرح وزارت کارآمدی دولت ناکام ماند و محبوبیتی نیافت. همکاری ماسک و ترامپ با وجود ظاهر قدرتمندانه، دوام چندانی نداشت و شکست در انتخابات دادگاه عالی ایالت ویسکانسین نقطه عطفی در این روند بود.
این تجربه نشان میدهد که ایجاد حزب سوم در آمریکا با چالشهای ساختاری شدیدی مواجه است. دو حزب اصلی، دموکرات و جمهوریخواه، طولانیترین سابقه دوحزبی مستمر در جهان را دارند و تلاشهای ایجاد احزاب سوم اغلب یا به شکست انجامیده یا جذب یکی از دو حزب اصلی شده است. سیستم نخستگذری و کالج انتخاباتی در انتخابات ریاستجمهوری، موفقیت احزاب سوم را تقریباً غیرممکن میسازد، حتی اگر رأی قابل توجهی کسب کنند، زیرا بدون دریافت رأی ایالتها، هیچ رأی انتخاباتی دریافت نمیکنند. قوانین دسترسی به برگه رأی نیز در هر ایالت متفاوت است و ادامه حیات احزاب کوچک را محدود میکند، همانند حزب سبز که امروزه در نیویورک دیگر خط رأی ندارد و هیچ نامزد حزب سوم در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۴ در آن حضور نداشت.
دو حزب اصلی آمریکا انعطافپذیری بالایی دارند و توانستهاند حتی تضاد منافع منطقهای و طبقاتی را درون خود جذب کنند. نمونه آن در انگلیس، تهدید حزب محافظهکار از سوی جنبش اصلاح نایجل فراژ است که در شرایط آمریکایی، بهاحتمال زیاد جذب یا همسو میشد. این پدیده مشابه آن است که ترامپ در سال ۲۰۱۶ با کارزار پوپولیستی خود، حزب جمهوریخواه را بازسازی کرد و جریان اصلی حزب با استفاده از زبان و شعارهای ترامپی اهداف خود را پیش برد.
در سمت چپ، روند مشابهی با برنی سندرز رخ داد. او بهجای ایجاد حزب جدید، در انتخابات مقدماتی دموکراتها شرکت کرد و با جذب حمایت قابل توجه، به رهبر سیاسی مهمی تبدیل شد. جنبش سوسیالیستهای دموکرات آمریکا نیز بدون ارائه نامزد مستقل، به حمایت از دموکراتهای سوسیالیستخواه پرداخت و موفق به ایجاد حضور سیاسی شد، همانند موفقیت زهران ممدانی در نیویورک.
ایجاد جایگزین واقعی نیازمند منابع مالی گسترده برای دسترسی به برگه رأی و تبلیغ مزایای حزب جدید است و باید بهگونهای باشد که متهم به صرفاً کاهش آراء دو حزب اصلی نشود. طرح سیاستی ماسک برای حزب سوم نیز با واقعیتهای اقتصادی و اجتماعی آمریکا همخوانی نداشت و برنامههای کاهش بودجه گسترده او با مقاومت رأیدهندگان، حتی در حزب جمهوریخواه، مواجه شد.
یک اقدام جدی احزاب سوم میتواند ایجاد اتحاد میان رأیدهندگانی باشد که احساس نادیدهگرفتهشدن دارند، بهویژه کسانی که دیدگاههای سنتی در مسائل فرهنگی دارند. ترامپ در حوزه مهاجرت از حد گذشته و نارضایتی عمومی باعث گرایش مثبتتر نسبت به مهاجرت شده است. یک حزب سوم ممکن است مرزهای امن را حفظ کند و در عین حال مسیر قانونی برای مهاجران قانونمند فراهم کند، مشابه سیاستهایی که پیشتر توسط جمهوریخواهان مانند مارکو روبیو حمایت میشد.
در مجموع، ساختار دوحزبی، توانایی جذب نیروهای مخالف و پیچیدگی نظام انتخاباتی آمریکا، ایجاد حزب سوم قدرتمند را دشوار میسازد و تا امروز احزاب سنتی در این کشور جایگاه خود را حفظ کردهاند./ منبع



