جنگ سرد جدید و شکاف فراآتلانتیک؛ آمریکا در برابر اروپا
به گزارش اطلس دیپلماسی یادداشتی باعنوان «جنگ سرد جدید و شکاف فراآتلانتیک؛ آمریکا در برابر اروپا» به قلم فیلیپ کانلیف (Philip Cunliffe) در آنهرد (UnHerd) منتشر شده است. تحلیلگران با بررسی تحولات پس از جنگ اوکراین، استدلال میکنند که اگرچه اصطلاح «جنگ سرد دوم» بیش از پیش در محافل سیاسی رواج یافته و رقابت ژئوپولیتیکی میان بلوک شرق و غرب را توصیف میکند، اما مرزبندی ایدئولوژیک امروز با گذشته تفاوت دارد و شکاف اصلی نه میان آمریکا و چین یا روسیه، بلکه درون غرب و میان آمریکا و اروپاست. در ادامه، بهره سخن این یادداشت را میخوانید.
ما وارد دورهای تازه از رقابتهای ژئوپولیتیکی شدهایم که از زمان حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ بهعنوان «جنگ سرد دوم» شناخته میشود. همچون جنگ سرد نخست، جهان دوباره به دو بلوک شرقی و غربی تقسیم شده است؛ جاسوسی متقابل، مناقشات تجاری، تقابل در شورای امنیت سازمان ملل، گسترش زرادخانههای هستهای و رقابت فضایی از نشانههای آن است. ناتو و سازمان همکاری شانگهای در برابر یکدیگر صفآرایی کرده و برای جلب حمایت کشورهایی چون هند و برزیل رقابت میکنند. جنگهای نیابتی مانند اوکراین و نیز کودتاها در آفریقا و دستاندازی برای منابع معدنی حیاتی نیز به این رقابت ابعاد تازهای بخشیده است.
با این حال، تفاوت مهمی میان جنگ سرد اول و دوم وجود دارد. در دوره نخست، نزاع ایدئولوژیک چپگرایان و راستگرایان همراستا با رقابت ژئوپولیتیک بود، سرمایهداری غرب در برابر اقتصادهای فرماندهیشده شرق و پرسش از مشروعیت سیاسی نظام چندحزبی لیبرال در برابر تکحزبیهای کمونیستی بود. اما امروز شکاف ایدئولوژیک چنین وضوحی ندارد. چین گرچه تحت رهبری حزب کمونیست است، اما سرمایهداری را به شکلی گسترده در اقتصاد خود نهادینه کرده و اکنون میلیاردرهای بیشتری از آمریکا دارد. برخلاف شوروی که اقتصاد خود را از جهان جدا نگه میداشت، اقتصادهای آمریکا و چین درهم تنیدهاند؛ این وابستگی در مذاکرات تجاری و تعرفهای آشکار است، هرچند ناوگانهای دو کشور در اقیانوس آرام یکدیگر را تهدید میکنند.
امروز چین و آمریکا دو بال سرمایهداری جهانی را نمایندگی میکنند: سرمایه صنعتی در چین و سرمایه مالی در آمریکا. ترامپ بارها چین را به سرقت مشاغل و صادرات فنتانیل متهم کرده اما نقد ایدئولوژیک چندانی متوجه پکن نداشته است، زیرا چین چالش ایدئولوژیک جدی برای رهبری جهانی آمریکا محسوب نمیشود. جالب آنکه هرچه قدرت صنعتی چین افزایش یافته، نفوذ ایدئولوژیک آن کاهش یافته است؛ در حالی که در دوران مائو، چینِ ضعیفتر الهامبخش جنبشهای چریکی و رادیکالهای دانشجویی در غرب بود.
امروز سرمایهگذاریهای زیرساختی چین در جنوب جهانی، مهاجرت روستاییان فقیر به شهرها را تسهیل کرده است، اما دیگر از شور انقلاب مائویی خبری نیست. در مقابل، روسیه جایگاه ضعیفتری در اتحاد با چین دارد و پوتین کوشیده است با دفاع از ارزشهای محافظهکارانه و جهان روسی در برابر لیبرالیسم غربی، بدیلی ایدئولوژیک ارائه کند؛ با این حال نفوذ او محدود و واکنشی است.
خط مقدم واقعی جنگ سرد دوم نه میان آمریکا و چین یا روسیه، بلکه میان آمریکا و اروپاست. این امر در دیپلماسی جی.دی. ونس، معاون ترامپ، آشکار شد؛ او در سخنرانی خود در کنفرانس امنیتی مونیخ کارنامه اروپا در آزادیهای فردی را بهشدت نقد کرد و به دخالت اتحادیه اروپا در انتخابات رومانی و دستگیری آدام اسمیت-کانر بهدلیل دعاخوانی بیرون یک کلینیک سقط جنین اشاره کرد. او با لحنی مشابه رهبران آمریکایی در انتقاد از سرکوب مخالفان شوروی، اروپا را به چالش کشید. دیدار ونس با آلیس وایدل رهبر حزب آلترناتیو برای آلمان نیز خشم اروپا را برانگیخت. مارکو روبیو، وزیر خارجه ترامپ، سرکوب حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD) در آلمان را «استبداد در لباس مبدل» نامید. در مقابل، رهبران اروپایی واکنش دفاعی نشان دادند و از محدودیتهای آزادی بیان خود دفاع کردند.
تفاوت دیگر این جنگ سرد با نمونه قبلی در این است که آمریکا، اروپا را نه بهدلیل یک طرح ایدئولوژیک کلان بلکه بهخاطر عدول از ارزشهای ادعایی خودش نقد میکند. ونس همچنین اروپا را به «خودکشی تمدنی» از رهگذر مهاجرتهای انبوه متهم کرده است؛ روندی که به نظر او نقض قرارداد دموکراتیک میان نخبگان و ملتهاست. او اعتماد بهنفس خود را بر پایه پیروزی انتخاباتی ترامپ میداند و اروپاییان را فاقد توان مقابله سیاسی مستقیم توصیف میکند.
این شکاف بازتابی از واگرایی سیاسی و اقتصادی دو سوی آتلانتیک است. اتحادیه اروپا همچنان به مدل تکنوکراتیک تجارت آزاد و انرژیهای تجدیدپذیر پایبند مانده، در حالی که دولت ترامپ با تکیه بر حمایت مردمی بهدنبال بازصنعتیسازی، تعرفههای حمایتی و استفاده گستردهتر از سوختهای فسیلی است. ایدئولوژیهای خارجی مانند حملات ونس، انعکاسی از نیازهای داخلی جنبش «اول آمریکا» است.
دلیل جسارت آمریکا در آغاز جنگ سرد ایدئولوژیک علیه اروپا آن است که قاره سبز در معادلات جنگ سرد دوم برای واشنگتن اهمیت کمتری دارد. اروپا به امنیت و انرژی آمریکا وابسته است، در حالی که در رقابت با چین نقش اندکی ایفا میکند. در نتیجه، آمریکا میتواند بیپروا اروپا را نقد کند، چرا که توازن نیازها به نفع واشنگتن است.
اگر جنگ سرد نخست با ترکیب رقابت ایدئولوژیک و ژئوپولیتیک تعریف میشد، جنگ سرد دوم بر سهگانهای نوین استوار خواهد بود: چندقطبیشدن مالی با کاهش تدریجی سلطه دلار، دوقطبیشدن ژئوپولیتیک میان چین و آمریکا و سهقطبیشدن ایدئولوژیک میان آمریکا با گرایشهای پوپولیستی-دموکراتیک، اتحادیه اروپا با لیبرالیسم تکنوکراتیک و روسیه با محافظهکاری سنتی.
در این نظم نوین، کشورهایی مانند انگلیس که خارج از اتحادیه اروپا هستند، میتوانند فرصتهای تازهای بیابند، زیرا از تعرفههای سنگین اروپایی در اماناند. با این حال، بهرهگیری از این شرایط مستلزم بازنگری سیاسی داخلی و توانایی برای پیگیری منافع ملی است؛ امری که هنوز در لندن و دیگر قدرتهای میانه بهاندازه کافی دیده نمیشود./ منبع



